#دزد_قلبم_پارت_42
پوزخند پررنگ تر شد:تو که راست میگی
بعد تکیه داد به پشتی مبل و گفت:خوب تعریف کنید میشنوم
مردد به شکوفه نگاه کردم که دیدم اونم استرس داره خدایا عجب غلطی کردیم اومدیم اینجا البته خودمون که میومدیم به زور آوردنمون آخ آخ دستت بشکنه هنوز بازوم درد میکنه مرد هم انقدر وحشی آخه
تو همین فکرا بودم که با صدای پرهام از جا پریدم:چی شد پس؟؟
اومدم حرفی بزنم که شکوفه گفت:ما دختر فراری نیستیم.......یعنی هستیم......یعنی نه میدونی اونجوری که فکر میکنی نیستیم
پرهام ابروهاشو بالا داد و گفت:خوب؟
-راستش من و خواهرم ارغوان تو یه تولیدی کار میکردیم صاحب اونجا همه چی به ما داده بود از پول بگیر تا خونه و ماشین زن خیلی خوبی بود تا اینکه یه روز با شوهرش اومد و شوهرشم خیلی هیز تشریف داشت و رو ارغوان زوم بود تا اینکه
به من اشاره کرد و ادامه داد:به گفته ی خود ارغوان بهش پیشنهاد میده و ارغوانم کلی داد و بیداد میکنه و دست آخر از اونجا میره اما سری بعد دوباره مرده جلوی ارغوانو میگیره و یه سری چرت و پرت تحویلش میده و ارغوانم دوباره جیغ و داد میکنه و تهدیدش میکنه که به زنش میگه دو هفته گذشت که یهو الهام خانوم صاحب تولیدی عذر من و ارغوانو خواست و تمام چیزهایی که بهمون داده بود ازمون گرفت و از تولیدی پرتمون کرد بیرون وگفت:همین قدر که از دستتون شکایت نمیکنم ممنون باشید وگرنه هیچ زنی حاضر نیست از کسایی که میخواستن شوهرشو اغفال کنن همینجوری بگذره
گویا شوهرش یه سری دروغ راجع به ارغوان بهش گفته و اونم باور کرده
دیگه اینجوری شد که ما رو پرت کردن بیرون
با دهن باز زل زده بودم به شکوفه و دروغ شاخدارش که پرهام گفت:انتظار داری باور کنم؟
شکوفه اخمی کرد و چیزی نگفت حالا نوبت من بود از جام بلند شدم و همزمان اخم کردم و گفتم:ما مجبورتون نمی کنیم باور کنید اما این خود شما بودید که اصرار کردید پاشو بریم شکوفه
romangram.com | @romangram_com