#دزد_قلبم_پارت_41


و شروع به حرکت کردم شکوفه هم اجبارا دنبالم میومد

ارغوان:

با استرس رو مبل نشسته بودم و منتظر بودم پرهام بیاد خداروشکر که ما رو نشناخت که اگه میشناخت باید خودمو میکشتم نگاهی به دور و بر عمارت انداختم من بیرونشو دیده بودم ولی توشو نه

پذیرایی خونه حالت مستطیلی داشت و میز ناهار خوری ده نفره ای و یه دست مبل سفید راحتی

تو ضلع شمالی عمارت یه دست مبل سلطنتی شیری رنگ هم تو ضلع جنوبی بود

و جایی هم که ما نشستیم یه دست مبلمان شیک زرشکی رنگ بود و تلویزیون هم تو ضلع غربی عمارت بود و جلوش یه دست مبل سفید خوشگل

چه خونه ایه خرکی چیده شده!!! رنگ پارکتا هم که قربونش برم تو قسمت شمالی کلا کرم بود بعد دو تا پله میخورد و بعد یکم تیره تر میشد

ولی پرگل و گلدون بود

محو تماشای خونه بودم که یهو پرهام از پله های عمارت پایین اومد لباساشو عوض کرده بود شلوار سفید ورزشی با تیشرت جذب مشکی

اومد رو به روی ما نشست و با دیدن من که بهش زل زده بودم پوزخندی زد و گفت:پسندیده شدم

پشت چشم نازک کردم و گفتم:همچین مالیم نیستی


romangram.com | @romangram_com