#دزد_قلبم_پارت_36

تازه فهمیدم چی ميگه مغزم سوت کشید خدایا عمرا همچین کاری کنم از چاله درنیومدم که بیفتم تو چاه نگاهی به شکوفه کردم که اخم وحشتناکی داشت وباغیض به افشین نگاه میکرد

نفس عمیقی کشیدم و گفتم:برید رد کارتون ما از اوناش نیستیم

دست شکوفه رو گرفتم و هنوز چند قدم نرفته بودیم که در ماشین باز شد دوتا پسر اومدن بیرون یکیشون بازوی شکوفه رو گرفت و گفت:بابا فهمیدم دسته اولید بخاطر همین دویست میدیم

دندون قروچه ای کردم و گفتم:ولم کن عوضی عمت دسته اول

-نچ نچ نچ نچ بی احترامی نداشتیما اونم به عمه ی مرحوم من

بعدم بلند خندید و دستمو کشید و انداختم تو ماشین رنگم پرید شکوفه هم انداختن کنار من و خودشون هم سوار شدن

-پویا اون قفلو برن میترسم مرغ از قفس بپره

بعد از زدن قفل نگاهی به ما انداختن و لبخندای کریهی زدن تمام بدنم داشت میلرزید و شکوفه هم بدتر از من دستای همو محکم فشار میدادیم فکر اینکه چندساعت بعد چی به سرمون میاد مو رو به تنمون سیخ میکرد

افشین نگاهی به ما کرد و گفت:بچه ها نظرتون چیه به پرهام زنگ بزنم اونم بیاد

پویا گفت:دنبال دردسری اون که مخالف این کاراس

-بابا میگیم کلید خونشو بده الان که اونجا نیست

-نمیدونم هرکاری دوس داری بکن

romangram.com | @romangram_com