#دزد_قلبم_پارت_32
آهی کشیدم و رفتم پایین با این که شام خورده بودم اما یه کم گرسنه بودم در یخچالو باز کردم و با دیدن سوسیس و کالباس لبخندی زدم حاضری
شکوفه:
آهی کشیدم و به قطره های بارون نگاه کردم دقیقا یه هفته اس که بی سرپناه شدیم
ازاین پارک به اون پارک از این خیابون به اون خیابون باز خداروشکر دیگه گیر معتادا نیفتادیم
نگاهی به آسمون کردم خیلی گرفته بود صددرصد فردا هم بارونیه هوا هم کم کم داشت سرد میشد و برای ما که لباس گرمی نداشتیم کار سخت تر میشد
ارغوان دستشو جلوم تکون داد و گفت:کجایی؟ سه ساعته صدات میکنم
-ببخشید داشتم فکر میکردم
-به چی؟
-به اون دوتا معتاد یادته که؟
خنده ی کوتاهی کرد و درحالیکه دستاشو بهم میمالید تا گرمشون کنه گفت:آره بابا مگه میشه یادم بره تا مرز خیس کردن شلوارم رفتم
romangram.com | @romangram_com