#دزد_قلبم_پارت_29


یعنی واقعا خاک تو سر هومن با این انتخابش

بعد از برداشتن چای دختره یا همون بنفشه خانوم رفت سر جاش نشست و پدرش شروع کرد به حرف زدن از همه چی میگفت الا این دوتا هومنم که معذب نشسته بود و همش سرشو تکون میداد یاد دو هفته پیش افتادم که هومن با عجله اومد شرکت و گفت از یه دختری خوشش اومده میخواد باهم بریم خواستگاریش

بماند که اونروز چقدر من تعجب کردم هومنی که به دختر جماعت محل نمیداد حالا میخواد زن بگیره نگاهی به هومن انداختم آخی ببین داداشم چقدر مظلوم نشسته هنوزم باور نمیکنم بخواد زن بگیره تو چهرش دقیق تر شدم چشمای خاکستری که از مامان به ارث برده بود ابروهای تقریبا پرپشت و لبهای قلوه ای و بینی خوشتراش موهاشم که کلا خامه ای خداییش جذاب بود به بنفشه نگاه کردم اصلا از لحاظ ظاهر به پای هومن نمی رسید

یه نگاه به جمع انداختم ظاهرا همه از پرچونگیه آقای شایان خسته شده بودن صدامو صاف کردم و گفتم:ببخشید

همه ی نگاها به سمتم برگشت که ادامه دادم:بهتر نیست دیگه بریم سراصل مطلب

شایان سری تکون داد و باخنده گفت:البته برای ما هومن جان مایه ی افتخاره

هومن لبخند کمرنگی زد که مادر بنفشه گفت:بنفشه جون برید با آقا هومن حرفاتونو بزنید دخترم

بنفشه و هومن بلند شدن و رفتن سمت پله هایی که به طبقه بالا ختم میشد و شایان هم شروع کرد دوباره

خدایا دست هرچی زنه از پشت بسته تا نیم ساعت فقط داشت فک میزد که با اومدن هومن و بنفشه ساکت شد نگام رفت سمت هومن کارد میزدی خونش درنمی اومد و بنفشه هم پوزخندی رو لبش بود

از قیافه هاشون میشد فهمید که جواب چیه اومدم بلند شم برم که با حرف بنفشه خشک شدم

-جواب من مثبته


romangram.com | @romangram_com