#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_9
بچه ها داشتن حاظرمیکردن بهشون گفتم کارو تقسیم کنن باهم کمکم بخان من میرم.
مرده ک خورد راضی بود امد حساب کرد و رفت این اولیش خدایا شکرت.
همینجورمشتری میومد همه راضی بودن .یکی قهوه ترک سفارش داد.
یکی کیک شکلاتی همجوره داشتیم دیگه
شب شد کرکره روکشیدیم پایین شروع کردیم تمیزکردن من باتی شروع کردم زدن مریم و فاطی اوناهم همینطور دیدم اینحورنمیشه رفتیم سراغ پسرا باتی داشتیم جنگ میکردیم یهودیدم کسی کاری نمیکنه دارن منو نگاه میکنن گفتم چیه همه زدن زیرخنده اخه من وقتی میزدم ازخودم ادااصولم درمیاوردم بعدش
یه خسته نباشید گفتیم رفتیم خونه من ازخستگی بیهوش شدم.
باباها هم ازکارمون راضی بودن
فردا رفتیم دوباره مشتری هرروز بیشتر میشد
تا یه پسری امد هیز بود.همش نگام میکرد سرمو باکامپیوترگرم کردم.
امیر:با جدیت گفت پاشو اینوربشین منم نمیدونم چرا گوش کردم نشستم.
یهودیدم صندلی افتاد.سرمو بالاکردم دیدم امیرداره میزنه .
یه جیغ فرابنفش کشیدم محمد حسین بیاین کشتش.منم کتک امیرومیکشیدم کشتیش وللش کن امیرر. تااسمشو صدا کردم ول کرد محمد و حسین پسررو انداختن بیرون جوکافی شاپو بهم ریخته بود درسش کردن.
منم رفتم نشستم جام گفتم امیر من ک تقصیری نداشتم خودت دیدی ک کاری نکردم چرا اینجورکردی.
امیر:مگ بی غیرتم من بربر نگاه میکرد .
باشه ببخشید آروم باش
پاشدم یه اب اوردم بیا اینو بخور.
ازدستم گرفت خورد..
به کارمون ادامه دادیم
اما با خودم فکرمیکردم چرا اون باید رومن غیرتی شه چرا یهو عصبی شد. توفکربودم. کافی شامو تعطیل کردیم خودمون نشستیم فاطی و مریم برامون چایی و کیک اوردن نشستن
بچه ها ببینین ماخیلی کارمون خوب بوده سودخوبی کردیم اگر اینجور ادامه بدیم بیشتر تلاش کنیم موفق میشیم
همه خداروشکر کردن اونا هم راضی بودن.
رفتیم خونه
سلام سلام
بابا:سلام دخترم خسته نباشی
مامان:سلام عزیزم خسته نباشی مادر
سلامت باشین
تیام:سلام دخترخل
سلام برداداش بزم خلم عمته
بابا:بازتو به خواهر من فش دادی
خودمو شبیه گربه شرک کردم گفتم بابا این خواهرتو نگفتم اون یکی و گفتم
بابا:کدومو
وا بابانمیدونی اونی ک هنوزبدنیا نیومده درحال امدنه
همه زدن زیرخنده
بابا:ای بچه پرو
شاگردتونیم دست پرورده ایم:
romangram.com | @romangraam