#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_8


مریم:من مریم هستم خوشبختم

فاطمه:فاطمه ام

خب ببینین باباباها حرف زدیم قرارشد کافی شاپ بزنیم ما اینجا میزو صندلی و کامپیوترومیزکامیپتور و یه سری لیوان و بشقاب و خوردریزمیخایم و باید کارارو تقسیم کنیم.

همه اوکی دادن

فقط ازالان بگم بچه ها من رشتم حسابداریه پس کارحسابداری و صندوق ... اینابامنه.

همه گفتن باشه.

همچیزو لیست کردیم با کمک هم و دخترا سوارماشین من پسراسوارماشین امیر

رفتیم بازار برای خرید میزصندلی.

چندتا میزصندلی چوبی قهوه ای خریدیم.

بعد من کامپیوترداشتم گفتم میارم بامیزش نخریم الکی. وسیله های آشپزخونه هم خریدیم با مواد لازم برا کیک نمیدونم قهوه و چایی و...

امدیم مغازه رو بازکردم .

گفتم بچه ها اینجا یه چی کم داره اگ گفتین چی

.همه گفتن چی

گفتم رنگ یک رنگ کم داره بزنیم عالی میشه

امیر:من میرم میخرم بگین چه رنگی فقط

باهم داشتیم فکرمیکردیم

بچه ها من فهمیدم همه گفتن چی فهمیدی

قهوه ای روشن

همه فکر کردن به حرفم :گفتن خوبه

امیر رفت رنگ بخره:

وقتی امد هممون لباس کار پوشیدیم یه قلم دستمون شروع کردیم منم گاهی کرم میریختم صورت مریم و فاطمه و رنگی میکردم اونام میخاستن منو رنگی کنن نمیذاشتم پسره هرهرمیخندیدن و مسخره مون میکردن

بچه ها اینا دارن مسخرمون میکنن.

مریم و فاطمه:آره فک کنم

من رفتم درگوششون گفتم پاییه این اذیتشون کنیم اوناهم پایه

با سطل و قلمو دستمون رفتیم سمتشون گفتیم مارو مسخره میکنین داشتن با تعجب نگامون میگردن. ماهم با قلمو دستمون صورتشونو رنگی کردیم توشک بودن وقتی از شک دراومدن امدن سمتمون ماهم یه جیغ فرابنفش کشیدیم دررفتیم سه نفری تو مغازه میدویدیم اوناهم دنبالمون.

اخرم رسیدن ما عقب میرفتیم اوناهم جلو امیر با قلمو زد رولپم اونام همینجوری کردن .پسرای بیشعور گستاخا.

آقایون خانوما

گشنتون نیس

همه شکما قاروقور میکرد

رفتیم ساندویچ خوردیم شروع کردیم صبح تا غروب رنگ زدن تموم شد آخه شش نفریم زود تموم شد

میزصندلی هم کارپسرا بود ما دخترا هم رفتیم تو آشپزخونه شروع کردیم تمیز کردیم ظرفاروچیدیم. کامپیوترهم پسرا گذاشتن بعد یکم خوشگلش کردیم کافی شاپو خیلی خوشگل شده بود

همه به کارمون نگاه میکردیم لذت میبردیم

..رفتیم خونه خوابیدیم صبح پاشدیم امدیم دروبازکردیم من نشستم صندوق پشت کامپیوتر مریم و فاطمه توآشپزخونه دوتا پسرا یعنی محمد و حسین هم شدن گارسون. امیر نشست بغل من باهم کارمیکردیم اونم کمکم میکرد تو حساب واینا برانظافتم اخرشب خودمون تمیزمیکردیم شش نفری.

اسم گذاشتیم کافه دنج

یک نفراومد وای اولین مشتری هممون خوشحال بودیم اون مرد کاپوچینو وچیزکیک سفارش داد.

romangram.com | @romangraam