#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_7


تا رفتم بیرون ترکیدم ازخنده بچه ها زدن زیر خنده وای خدا

خیلی روز خوبی بود رفتیم خونه

سلام سلام بچه هام سلام کردن نشستیم:

بابا:ببینید بچه ها من با محمد واحمد حرف زدم به یک نتیجه ای رسیدیم اینکه یک یه مغازه بخریم به نام شما سه تا کنیم وکافی شاب بزنین و شما چندفر دیگ توش کارکنین.

وای بابا راست میگی.

اره بچه ها .

هرسه تا مون پریدیم بالا

بابا:مثلا یکی بشه حسابدار کارارو تقسیم کنین چون هم نمیشه سه نفری اونم دختر کارکنین تنها ماهم فکری کردیم. حالا قبوله

هرسه گفتیم آره قبوله؟

بابا:خب پس حالا ک قبوله ما مغازه رو قبلا خریده بودیم سه نفری شریکی میخاستیم یک کاری باهاش بکنیم پس جای ماشما شریک میشین.

وای عالیه باباجونم مرسی.

بابا:فقط ببینن یکی از دوستام پسرش دنبال همچین کارا شریکی هست بهش گفتم اونم گفت دنبال یک نفری گفتم چندنفر گفت پسرم دوتا ازدوستاش هستن دنبال کارن گفتم چه بهتر . حالا فردا آدرس میدم با کلید میرین اون سه تا هم میان نگاه میکنین برای داخلش نظرمیدین بعد باید برین خرید. مرسی باباییی

مریم و فاطمه:مرسی عمو جونم

بابا:خواهش دخترا اینکارو با پدراتون انجام دادیم ازاونا هم باید تشکرکنین

رفتیم اتاق قرارشد امشب بچه ها بمونن.

کنارهم خوابیدم صبح پاشدیم بابا کلید وآدرس وداد رفتیم با ماشین من. رسیدیم دروبازکردم رفتیم تو.

واووو عجب چیزیه بچه ها چقد بزرگو خوشگله

فاطمه:دم باباهامون گرم

مریم:آره واقعا

دیدیم سه نفر آمدن تو

گفتم بفرمایید .

یکی ازپسرا گفت منو آقا علی فرستاده ایناهم دوستامن.

بله ببخشید من شما رو کجا دیدم اقا

من و پسره گفتیم :توووووو

این همون بود ک باهم تصادف

کردیم.

گفتم آقا بالاخره دررفتی و خسارتم ندادی

میدم بخدا نشد

باشه وللش کنین

اقایون شروع کردن معرفی ازخودشون؟

من امیرم :چشمای سبز به عسلی هم میخورد داشت موهاشو داد بود بالا یه تارموش ریخت بود صورتش

بنده محمد هستم خوشبختم:یه ته ریش خوشگل چشمای طوسی خیلی خوشگل بود

من حسین ام حالت طوسی داشت معلوم نبود خوشبختم از آشنایتون

محمد:خودتونو معرفی نمیکنید.

من تینا هستم

romangram.com | @romangraam