#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_61


خداخافظ شما بسلامت

داشتم میرفتم سمت خونه رفتم توفکراین پسره بودم برام عجیب بودم

تا رسیدم تومامان یه خداروشکر بلند گفت زدم زیرخنده بیچاره مامانم ترسیده

ساکمونو برداشتم گذاشتم صندوق عقب سوارماشین شدیم اصنم برام مهم نبود تیام اینا میان یا نه

سوارماشین شدیم بازم تا خودتهران خابیدم.

وقتی رسیدیم صبح بود وسیله هامو جمع کردم رفتم حموم خودمو گربه شور کردم زنگ زدم بچه ها که بریم بیرون

لباسامو عوض کردم یه چی دیگه پوشیدم مریم زنگ زد که رسیده منم رفتم پایین ازمامان اینا خداحافظی کردم

ماشین مریمو دیدم رفتم نشستم

سلام دوستای خل وچلم بدون من خوش میگذره

مریم: سلام تی تی جونم خوش گذشت خوبشد حالت

_آره خوبم ن بابا خوش نگذشت

فاطی:چطوری طوطی من

_فاطی میزنم ناقص شیا طوطی عمته

بچه ها بریم بستنی بخوریم

هردوگفتن بریم صداآهنگو بردم بالا

دیدمت یه لحظه دلم بد به تپش افتاد

فقط یک نگاه ساده ازت عشقو یادمن داد

دیدمت یه لحظه درخشیدی تو مثل ماه

همه تو دنیامو عوض کرد همون لحظه کوتاه

انگارهمه عاشق بودیم اینو گوش میدادیم (خخ)

رسیدیم بستنی فروشی بستنی قیفی گرفتیم روصندلی من همش لیس میزدم

آخه بچه ها میدونین که بستنی قیفی من چجوز میخورم آبرومون رفت بیشعورا

مریم:خب دلمون برا اینجور خوردنت تنگ شده

بچه ها من میخام ادامه بدم درسو نمیدونم شما چجورین بریم فوقمونو بگیریم

فاطمه:منم میخام ادامه بدم ازخدامه

مریم توچی بچه ها نمیخام بخاطر من بگینا زورکه نیس خودتون باید بخاین دیگه

مریم:نه بخدا ما ازخدامون بود منتظربودیم توبگی

_بچه ها من بابابام حرف میزنم شماهاهمین طور دوستای زشتم

اوه قیافه ها رو

خوردیم پاشدیم سوارماشین شدیم مریم رسوند منو خونه لباسامو عوض کردم امدم نشستم رومبل بابا هم بود

سلام بابا جونم

بابا:سلام دخترم

بابای چی میخاستم بگم

بابا:جانم دخترم بگو

بابا من میخام درس بخونم ادامه بدم

romangram.com | @romangraam