#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_59
مامان:پس چی اونوقترمیدونی بابات اینا چقد عصبی و ناراحتن
مامان داشتم میرفتم توآب انقد جلو رفتم نمیدونم چیشد
مامان :پس اینطور
بابا اینا امدن تاخاستن حرفی بزنن مامان جریان و براشون گفت
بابا:پسرم زحمت کشیدی خیلی اذیت شدی مرسی
کاری نکردم با اجازه تون من برم
بابا:بروپسرم بسلامت
وقتی رفتم همش توفکر این دختر بودم نمیدونم چرا ذهنمو درگیرکرده بود
مرخص شدم رفتیم خونه مامان ستاره،تیام رو محل نمیدادمیگفت تقصیر اوناست
مامان کمکم کرد منو برد اتاق لباسامو عوض کردم درازکشیدم روتخت
مامان:خوبی دخترم چیزی لازم نداری
خوبم مامانی یکم استراحت کنم بهتر میشم
مامان:باشه عزیزم من رفتم بخاب
یکم دل و روده ام دردمیکرد
دودقیقه نشد خابم برد
بلندشدم یکم حالم بهتر بود دیگه هرجا میخاستم برم مامان نمیذاشت میگفت میری بلا سرخودت میاری یعنی یه جورایی گفت(بی عرضه ای دست و پاچلفتی هستی خخ) ترسید این دفعه برم جنازمو بیارن
توخونه حوصلم سررفته بود
یکم زنگ بزنم به بچه ها بهتره
گوشیمو اوردم رواسم مریم زدم
الو مری
_سلام تی تی جونم خوش میگذره یه زنگ نزنی خبر ندیا
بخدا نشد نمیدونی چه اتفاقاتی پیش امد که تازه امروز از بیمارستان مرخص شدم
_چی بیمارستان خاک برسرم چیشده مگه
جریانو براش گفتم الان از اینجا میتونم حدس بزنم که قیافش چپ شده چشا درشت با دستشم میزنه تو صورتش اخه عادتشه
مری قیافتو چپ نکن صورت و اینجوری نکن دردگرفت
_الان خوبی کی میای تهران
خوبم عزیزم میایم بزاراز بابام بپرسم دیگه خسته شدم تنهایی اینجا
_ باشه گلم مواظب خودت باش کارنداری
نه گلم بای
خاستم به فاطی بزنگم که از شانس مامان صدام کرد
مامان:تیناااااا
امدم مامان،جانم
مامان: دخترم کجا بودی بیا غذا بخورتا جون بگیری
مرسی مامان
نشستم پشت میز عجب غذای خوشمزه ای انقد گشنم بود همینجور داشتم میخوردم دیگه داشتم میترکیدم.
romangram.com | @romangraam