#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_58


تینا:چشم بابایی شب بخیر

تیام روکه محل نکردم ستاره هم که بالا بود اتاقش نرفتم سریع رفتم اتاقم روتختم درازکشیدم باخودم فکرکردم اگه فضول نباشم(کنجکاو) یا شیطون و بشم یه دختر آروم گوشه گیر همین که عصبیم زودجوشم خیلی خوبه بنظرم اگه شیطونی نکنم شاید خوب باشه براشون

خداکنه بتونم

دودقیقه نشد خابم برد

بلندشدم دستو صورتم شستم رفتم پایین یه سلام کردم نشستم سرسفره صبحانمو میخوردم

پاشدم گفتم:دستت دردنکنه مامان

رفتم تواتاق مانتو مشکی سفیدمو پوشیدم

یه شال مشکی سرم کردم

نشستم جلوآیینه خط چشم نازک کشیدم یکم دنباله دادم ریمل زدم یه رژ قهوه ای زدم کارم تموم شد اومدم پایین بدون اینکه تیام و ستاره رو ادم حساب کنم

خیلی آروم گفتم :مامان، من دارم بیرون زودمیام فعلا

همینجورپیاده میرفتم رسیدم به دریا

شلوارمو یکم تا زدم رفتم توآب

آبش اینقد خنک بود داشتم یخ میزدم خیلی خوب بود همینجورمیرفتم جلو اصلن حواسم نبود که خیلی دارم میرم جلوکه دیدم آب تا گردنم امده نفهمیدم چیشد تعادلمو ازدست دادم افتادم توآب منی که شنا بلدبودم اما اینقد هول کرده بودم نمیدونستم چیکارباید بکنم تا رفتم زیرآب هرچی دستمو می آوردم بالا میرفتم زیر دیگه داشتم به آرزوم میرسیدم کم کم نفسم داشت قطع میشد

از زبان آرتا: داشتم میرفتم خرید کنم برای ناهار بازمنو فرستاده بودن که چشم افتاد به دریا وقتی دقت کردم دیدم یکی افتاده تو آب داره غرق میشه گفتم :یاخدا دویدم به سمت آب خودمو انداختم تو آب شنا کردم ازپشت گرفتمش اوردمش بیرون خابوندمش روزمین با دستم رومعدش فشار میدادم ازدهنش آب میومد بیرون(یعنی خودکشی کرده)

به سمت بغل چرخوندمش رفتم یه پتواوردم دورش پیچیدم تا گرمشه زنگ زدم آمبولانس

آمبولانس امد منم چون همراه بودم رفتم زنگ زدم بچه ها جریانو بهشون گفتم.

(چقد برام آشنا عه این دختر)

سریع بردنش تواتاق دکتر رفت بالاسرش

دکتر:پسرم چه نسبتی باهاش دارین .

والا نمیشناسم داشتم ردمیشدم دیدم دارن غرق میشن

دکتر:خیرببینی جوون زود نجاتش دادی و کارای ممکن وانجام دادی اگر دیر اورده بودیش بیرون این کاراروهم نمیکردی مطمئنن زنده نمیموند باید حالش که یکم بهتر شد شماره بده زنگ بزنیم به خانوادش

ممنون آقای دکتر

رفتم بالاسرش صندلی اوردم نشستم به صورتش نگاه کردم خدایا چقدربرام آشناس

یهو دربازشد دیدم یه زنه داره گریه میکنه

مامان:دخترم کوچه بلایی سرش امده

یه مرده اومد سمتم فک کنم باباش بود:

سلام آقا

باباتینا: سلام پسرم چیشده دخترمن اینجا چیکارمیکنه

راستش داشتم میرفتم دیدم دخترتون توآب داره غرق میشه منم اوردمش بیرون زنگ زدم اورژانش

باباتینا:خداخیرت بده جوون دخترمو نجات دادی

کاری نکردم وظیفم بود رفتم بیرون زشت بود اینجا وایسم

مامان امد سمتم معلوم هست داشتی چیکارمیکردی

چیکارکردم مگه

مامان:میخاستی خودکشی کنی

مامان خودکشی چیه بخاطر کی اونوقت تیام (خخ)

romangram.com | @romangraam