#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_47


دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ازچیزی که دیدم خندم گرفت. تیام بود آخه مگه چقدراهش دور بود که زنگ میزنه

بله تیام راه خیلی دوره که زنگ میزنی میخای تاکسی بگیر زود برسی(خخ)

-تینا بیا اتاقم کارت دارم

باشه امدم

درزدم رفتم تو

بفرما امدم چیکارم داری

-تینا دیگه نمیتونم من باید بدونم اونم دوستم داره یا نه بخداخسته شدم همش توفکرشم میشه بهش بگی جواب بگیری ازش بهم بگی.

چرا من بگم خودت بگو

-من روم نمیشه بعدشم تودختری دوستشی خواهرش حساب میشی حرف همو میفهمین خواهش میکنم تینا

باشه یکم وقت بده باهاش حرف میزنم

-مرسی خواهری جبران میکنم

خیالت راحت تیام جونم فعلا

دلم براش سوخت بیچاره داداشم

اما اولین کاری که باید بکنم اینه برم پیش زینب باهاش حرف دارم

مانتومشکیمو پوشیدم یه آرایش دخترونه کردم شال آبی سرم کردم رفتم پایین مامان خونه نبود سوارماشین شدم

به سمت خونه خاله گازدادم . تارسیدم ماشینو پارک کردم زنگ درو زدم

-کیه

منم تینا بازکن زینب

-بیا تو

رفتم تو نشستم رومبل کسی نبود خونه زینب چایی اورد برام گفت:ازاین ورا خوش آمدین

برا چایی وخوش وبش این حرفا نیومدم ازت سوال دارم جواب درست میخام. براچی گفتی تیامو نمیخای برای چی این همه مدت سرکارش گذاشتی ها توخجالت نمیکشی زینب من تورو یه جوردیگه قبول داشتم اما الان فقط میتونم بگم متاسفم

-چی برا خودت میگی تومیدونی جریان چیه نامرد من دوسش دارم تیامو

هه دوسش داری ولش کردی عجیبه خنده داره

-لعنتی سعید امده

چی ،زینب داشت گریه میکرد

-چندوقت پیش سعید گفت اگه باهاش ازدواج نکنم تیامو میکشه گفت بدبختم میکنه تینا من نمیخام بلایی سرتیام بیاد مجبورشدم کناربکشم

(سعید یه پسره بود قبلا زینب باهاش دوست بود پسره روانی بود زینبو تهدید میکرد یه موقع ها میزدش هرچی میگفت باید این میگفت چشم وگرنه اذیتش میکرد به کل دیوونه بود هروقتم خاست تموم کنه پسره میگفت ابروتو میبرم زینب ازترسش هیچ کارنمیکرد تا من رفتم جلو خودمو وکیل معرفی کردم گفتم اگه بیادسمتش کارش به دادگاه اینجورجاها میرسه ترسید رفت اما اخرین روز زینب و تهدید کرد گفت میاد سراغش)

واقعا که زینب تو بجا اینکه بترسی کناربکشی میومدی به تیام میگفتی اون یه فکری میکرد. با این کارت همچیو خراب کردی

-تینا میترسیدم نمیخاستم اتفاقی براش بیافته گفتم اگه بهش بگم عصبی میشه ول کن تینا برو بزار زندگیشو کنه همچی بین ماتموم شده

آره اتفاقا میخاد زندگیشو کنه چندروز دیگه کارت عروسیشو میارم برات خانوم بدکردی حتی باکارت منم ازت بدم امد چون میتونستی درست تصمیمم بگیری اما همچیو خراب کردی منتظر باش

وقتی ازدرمیرفتم بیرون داشت گریه میکرد.

سوارماشین شدم خیلی ناراحت بودم تند باهاش برخوردکردم اما حقش بود من جریان ومیدونستم بجا اینکه بگه باهم کمک کنیم تیامو ول کرد بره با اون روانی ازدواج کنه.

رفتم پارک لاله نشستم زنگ زدم ستاره

الوستاره بیا پارک لاله نشستم میخام ببینمت

-خب دیوونه بیا خونه

romangram.com | @romangraam