#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_35
اینو ببین ستاره وای همین چندوقت پیش رفتیم بیرون بین چه خوشگل افتاده یادته ستاره.
ستاره:یه چیزایی فشار میاره اما یادم نمیاد
تینا؛زیادبه خودت فشار اوردی برا امروز بسه یکم بخاب میزاریم برابعد
ستاره :باشه
ستاره خوابید حوصلم سررفته بود زنگ زدم به فاطمه:
سلام فاطی خوبی
سلام تی تی جونم خوبی عزیزم ستاره خوبه
هیچی یادش نمیاد فاطی باید کمکش کنم
فاطمه:وای راست میگی چه بد انشالله خوب شه
تینا:مریم چطوره پسراخوبن
فاطمه:اره خوبن ما تو ویلای توایم میخای ستاره رو بردار بیا اینجا تا تنها
نباشین شاید ماهم بتونیم کمک کنیم
تینا:خب الان که خوابه بزاربرافردا کارنداری عزیزم سلام برسون
فاطمه:باشه بیا دلمون برات تنگ شده راستی به تیام زنگ بزن
تینا؛مگ فهمیده
فاطمه:زنگ زده بود بامریم داشت حرف میزد دلتنگت بود مریمم لوداد همچیو گفت اونم هنگ کرده بود قطع کرد
تینا:پوف وای باشه بای فاطی
فاطمه:بای عزیزم
مردد بودم زنگ بزنم تیام دلم براش تنگ شده بود اما میترسیدم بعد این همه وقت چی بگم دستم روشماره نمیرفت. اما باید بالاخره حرف میزدم . رفتم توحیاط دستم رفت توشمارش زنگ زدم. تا گفت الو قطع کردم.
وای چرا قطع کردم فدای الوگفتنش دلم تنگ شده براش. ابجی به فدات
گوشیم تودستم زنگ خورد دیدم تیامه یکم بعد برداشتم. هیچ کدوم حرف نمیزدیم. صدای نفس کشیدنامون فقط میومد فدای نفس کشیدنت
دلم طاقت نیاورد. گفتم تیامم
تیام:جان تیام توزنده ای خوبی میدونی چی کشیدیم مامان و بابا حالشون بده نتونستم بگم بهشون توچیکارکردی.
تیام همینجورداشت حرف میزد منم با جون دل گوش میکردم دلم برای صداش خودش تنگ شده بود.
تینا:تیام حق داری همچیوبرات توضیح میدم دلم برات تنگ شده داداش خلم
تیام :داداش خلت به فدات من الان راه میافتم میام شمال راستی دوستتو پیدا کردی خوشحال شدم ادرسو خونشو بفرس بای
نذاشت من حرف بزنم دیوونه
ساعتمو گذاشتم زنگ بیدارشدم روتخت هنوزدرازکشیده بودم دیدم یکی داره نگام میکنه سرمو برگردوندم وای خدای من تیامه تندپاشدم پریدم بغلش.
داداشی سلام وای کی امدی دلم تنگ شده بود برات
تیام دستشو دورکمرم حلقه کرده بود معلوم بود داشت گریه میکرد بمیرم برا داداشم ببین چیکارکردم من بیشعور
تیام جونم داداشی گریه نکن ببخشید دیگه.
تیام:نمیگی میمیریم میدونی چی کشیدیم ازحال ما مان وبابا خبرداری کمر بابا خم شد شکست مامان هرروزبیمارستانه این چه کاری بود زودتوضیح بده
تینا:وقتی جریان مریم وفاطی اینا روگفتم . چشاش درشت شد تیام ببین من گفتم نباشم هم اونا راحتن هم شماها
تیام:این کارمسخره چیه بخاطراونا اینکاروکردی توغلط کردی فکر کردی راحتیم کدوم برادری راحت میشه خواهرش نباشه یا پدرمادری راحت میشن ازنبود دخترشون ها جواب بده
تینا:داشتم گریه میکردم حق داشت جوابی نداشتم بدم
romangram.com | @romangraam