#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_34
سرهنگ:بله بفرمایید خدانگهدار ممنونم ازحرفاتون
تینا:خواهش میکنم وظیفم بود با اجازه.
رفتم خونه ستاره یه دوش گرفتم زنگ زدم مریم.
الو مریم سلام
مریم:دختر مگ قرادنبود بریم تهران
جریان وبراش گفتم کپ کرد.
مریم بزارستاره خوب شه بعد فعلا کارنداری من برم بای
مریم:باشه عزیزم فعلا
ازبیمارستان زنگ زدن گفتن ستاره بهوش امده انقدخوشحال شدم که نگو
سوارماشین شدم به سمت بیمارستان راه افتادم...به سمت اتاق ستاره رفتم
توسلام سلام خانوم خانوما
ستاره:سلام توکی هستی؟
فهمیدم که حافظشوازدست داده برام خیلی سخت بود که خواهرعزیزم منو نشناسه اما باید کمکش کنم
تینا:عزیزم من تینا ام دوست جون جونی همیم انقدهمودوست داریم.
ستاره:اما من چیزی یادم نمیاد
تینا:میادعزیزم یکم باید صبرکنی .
رفتم بیرون زدم زیرگریه چقد سخته چیزی یادش نیست حتی منو وای هق
رفتم اتاق دکتر:
تق تق
دکتر:بفرمایید
سلام اقای دکتر من همراه ستاره هستم همین که تازه ازاتاق عمل امده یادتونه .
دکتر:بله بفرمایید چیشده
اقای دکتر چقد طول میشکه حافظش برگرده
دکتر: باهاش خاطراتشو مرور کنین حرف بزنین زودتر حافظش برمیگرده فقط باید کمکش کنین
ممنون آقای دکتر بااجازه.
دکتر:خواهش میکنم دخترم بسلامت
امروز ستاره مرخص میشد برگه ترخیص وگرفتم و برم اتاقش کمکش کنم حاظرشه بریم خونه.
تق تق. خواهری پاشو حاظرشیم بریم خونه.
کمکمش کردم لباسشو پوشید دستشو گرفتم بردم سمت ماشین درجلو روبازکردم کمک کردم بشینه گازدادم سمت خونه ستاره . رسیدیم جلودر.
دروبازکردم وقتی رفتیم توستاره داشت خونه رونگاه میکرد. گفت اینجا خونه منه
تینا:آره عزیزم یکم استراحت کن برم یه چی بیارم بخوری بعدمیشینیم حرف میزنیم.
ستاره :باشه
ستاره روتخت درازکشیدمنم یکم آب پرتقال اوردم دادم بهش بخور عزیزم وقتی خورد رفتم نشستم کنارش
براش تعریف کردم که توبیمارستان همو دیدیم بعداومدم پیشت اینجا همه ماجرا روگفتم اما یادش نیس باید آلبوم بیارم اینجور بیشتر کمک میکنه
رفتم آلبوم واوردم همه عکسارو بهش نشون دادم. ببین ستاره یادته این عکسو فارق التحصیل شدیم
romangram.com | @romangraam