#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_33
فاطمه،مریم گفتن:باشه
تینا:رسوندن منو دم پارک ورفتن سوارماشینم شدم گازدادم سمت خونه ستاره جونم. دروبازکردم رفتم تو پرانرژی گفتم.
سلام سلام خواهرمن چطوره ستاره من کجاست دیدم جواب نمیده نگران شدم زنگ زدم گوشیش اما صداش ازتوخونه امد رفتم سمت آشپزخونه باچیزی که دیدم صدای جیغم بلندشد ستاره خونی افتاده بود زمین رفتم سمتش ستاره پاشو چشاتو بازکن .
زنگ زدم اورژانس خدایا چیکارکنم خواهرمو بهم برگردون
...........
داشتم گریه میکردم خدا تازه پیداش کرده بودم چرا اینجورشد من چراشانس ندارم اورژانس امد ستاره روتوتخت خابوندن منم رفتم پیشش نشستم. دستشو گرفته بودم تودستم.
به پلیس هم زنگ زدم جریان وگفتم اونا هم امدن.
ستاره روبردن اتاق عمل من همینجور داشتم راه میرفتم دیگه پادردگرفته بودم استرس داشتم نمیدونستم باید چه کنم.
پلیس اومد:رولباسش زده بود احمدی
سلام جناب سرهنگ
سلام خانوم میشه بگین چیشده
تینا:هق داشتم گریه میکردم. من پیش دوستام بودم گفتم برم خونه وقتی رفتم توخونه هرچی گفتم ستاره کجایی نبود زنگ زدم موبالیش صداازتوخونه آمدنمیدونم چرا دلم شورمیزد نگران شدم خاستم برم آشپزخونه آب بخورم گفتم حتما جاییه بالاخره پیداش میشه اما تارفتم توآشپزخونه هق ستاره خونی افتاده بودزمین زنگ زدم اورژانس و شما همین .
..............................................
شما به کسی شک ندارین.
جناب سرهنگ. من تازه پیداش کردم بیمارستان بودم دیدمش بعداین همه سال نیمدونم کی باهاش خوب بود کی دعوا.
...................................................
سرهنگ:ماپیگیری میکنیم نگران نباشین.
ممنونم جناب سرهنگ
ستاره رواوردن بیهوش بود بمیرم برات خوشگلم
دکتر میگفت:امکان ازدست دادن حافظه روداره
خدایا کمکمش کن.
نشستم روصندلی شروع کردم دعا کردن.
یهویادم افتاد که ستاره گفته بود یه نامزدی داشته باهم دعوا داشتن خیلی مشکلات بینشون بود بهم زدن نامزدیو ویکی دوبا ر تهدیدش هم کرده بهتره به پلیس بگم..
رفتم کلانتری:سلام خسته نباشین با جناب سرهنگ احمدی کارداشتم .
منتظرباشین:
بفرمایید توخانوم
تق تق
سرهنگ:بفرماییدداخل
سلام جناب سرهنگ ببخشیدمزاحم شدم.
سرهنگ:سلام خواهش میکنم بفرمایید
تینا:جناب سرهنگ یه چی یادم افتاد گفتم شاید بدردتون بخوره
سرهنگ:حتما همینطوره بفرمایین
تینا:یه روز توخونه نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم. به ستاره گفتم چراازدواج نکرده گفت:نامزد کرده جداشده گفتم چرا چیشده بود گفت دعواداشتیم نمیساختیم واینکه ستاره میگفت حتی چندبارهم تهدیدش کرده اما ستاره توجه نکرده
سرهنگ:رفت توفکرممنون که گفتین خیلی کمکمون میکنه
تینا:خواهش میکنم جناب سرهنگ من میتونم برم
romangram.com | @romangraam