#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_32
.باصدای بلند گفتم خدا میبنی دارم میبنمش حتی تو فکر وخیالمم هست
محمد:داداش فکرو خیال نیست واقعیته تینا زندس
امیر:دروغ میگی منو خوشحال کنین
حسین:محمد راست میگه داداش
تینا:چقدلاغرشده بود رفتم سمتش جلوپاش نشستم. صداش کردم امیر..
خیلی حالش بد بود توشک بود نمیدونم چرا اخه مثلا حسین،محمد هم هنگ بودن اما خوب شدن این چرا اینجوره برگشتم به یکی ازبچه ها بگم آب بیاره دیدم کسی نیست وا اینا کجا رفتن خلن خودم رفتم سمت یخچال یه لیوان برداشتم آب ریختم. بیا امیر بخور
گرفتم ازم خوردش. بعد آنچنان بغلم کرد فک کنم هیچی نموند ازم
امیرله شدم.
امیر:وای باورم نمیشه خانومم زنده ای چطور تونستی نباشی ها نگفتی بدون توچه کنم نمیگی امیرت میمیره. نمیگی کسی که دوستت داره بدون توچه کنه.
(رفتم تو هنگ چی کسی که تورودوس داره)
چی داری میگی تو
امیر:خاستم بگم عاشقتم اما رفتی تنهام گذاشتی وقتی تو بیمارستان بودی گفتم خداکنه خوب شی بهت بگم اما نموندی رفتی دکترگفت نیستی اما حالا که امدی میگم من دوستت دارم خیلی وقته عاشقتم شدم اما نمیتونستم بگم حالا میگم بامن ازدواج میکنی.؟
تینا:وای توشک بودم این چی داره میگه من بهش فکرم نمیکنم
چی داری میگی تو باورم نمیشه اما میخای بدونی جوابم چیه نههههههه
فهمیدم همه باهم دست دارن
اونایی که اون بالایین جوابم نهههه دستتون دردنکنه بازیم دادین دست به یکی کردین مخصوصا دوستام خواهرام منو تنها گذاشتن که چی حتی ازخودم نپرسیدی جوابت چیه فقط خاستین بخندین بهم واقعا نامردین خداحافظ.
.......................................................
مریم،فاطمه ناراحت بودن تینا حق داشت باید با خودش حرف میزدیم اخه وقتی تینا امد تو امیر رفت بود توشک اوردیمش کنار باهاش حرف زدیم آرومش کردیم قرارشد ازش خواستگاری کنه. خودمونم رفتیم که مثلا تنها باشن ای کاش بهش میگفتیم ما خرمیدونیم که هراتفاقی بیافته نگیم بدش میاد مثل همون ماجرا توشمال که تینا بعدش کاری کرد که بگن مرده چون ناراحت شده بود اینم اینجورشدحق داره.
........................................
امیر همش باخودش میگفت رفت بازم تنهام گذاشت اون منو نمیخاد وچرتای دیگ
منو وفاطمه هم دویدیم سمت ماشین تا بریم پیشش. سوارماشین شدیم
دیدم داره تند تند میره شیشه رو دادم پایین مریم:تینا سوارشو
تینا:برین لطفا خجالتم خوب چیزیه بجا اینکه اول به من بگین خاستین منو خوردکنین آها فک کنم چون شماها عاشق این عاشق محمد،حسین میخاین منو امیر هم ازدواج کنیم آره
...........................
فاطمه اصلن اینطور نیست داری اشتباه میکنی مثل اونسری اشتباه فکرمیکنی بیا بالا تا توضیح بدیم
.....................................................
تینا:رفتم نشستم توماشین بفرماییدمیشنوم
مریم:ببین تینا وقتی رفتیم تو وقتی امیر تورودیدرفت توشک پسراوقتی آرومش کردن بهش گفتن قضیه تورو خودشو اونم خوشحال شد ماهم گفتیم باشه وقتی رفتی پیشش طبق قرارمون گفتیم یه جوریم بریم بالا تا شماها حرفاتونو بزنین.
........
تینا:خجالت نمیکشین بجا اینکه ازمن بپرسین جوابت چیه اینکارو کردین اگه شماها بهش میگفتین من دوسش ندارم کم کم کنارمیومد اما الان با نه گفتنم هم
من ظایع شدم هم اون ناراحت. بجا اینکه اول به من بگین پوف مثلا دوست منین خواهرم هستین . ازدشمنم بدترشدین خجالت داره. فقط میخاستن جلو عشقاتون بهم بخندین اوناهم مسخرم کنن.
مریم:تینا چی داری میگی گفتم دوست ندارم کسیو قسم میخورم گفتیم ببخشید حق داری باید خبرت میکردیم این همه ادا واصول چیه .
تینا:نگه دار پیاده میشم نگه داررررررررررر
فاطی:عزیزم حق داری ببخشید من کسی ودوس ندارم چجوربگم باورت بشه توکه جوابتو دادی دیگه تموم شد الان میریم خونه استراحت میکنیم فردا میریم تهران باید بری پیش خانوادت خیلی عذاب کشیدن البته میدونیم سخته واست اما بالاخره باید تموم شه خواهری
تینا:من میخام برم پیش ستاره منو برسونین اون پارکه ماشینمو بردارم برم پیشش. فرداهم خبرتون میکنم.
romangram.com | @romangraam