#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_28


مانتوموپوشیدم شال گذاشتم سرم تمام موهاموازپشت ریختم بیرون.

ستاره یه ماشین داشت استفاده نمیکرد دادش به من واقعا دوستی رو در حق من تموم کرد

سوارماشین شدم رفتم یه دوری زدم رسیدم به یک پارک

ماشینوپارک کردم نشستم روصندلی .یه

پسره همینجور داشت من ومیخورد

دیدم اگه وایسم چیزی ازم نمیمونه.

رفتم سوارماشین شدم خودمو رسوندم خونه.

از زبان تیام:ازوقتی تینا رفته خونه

سوت وکور شده من روتخت تینا نشستم

دورورم تمام لباس تیناس دیگ تنها شدم

کسی و ندارم. انقد حالم بدبود حتی دیگ به زینب هم فکر نمیکردم

فقط تنها چیزی که میخاستم تینا بود.

لباساشو بو میکردم بوی خواهرمو میداد آخ

خواهرم جوون بود چجورتونست تنهامون

بزاره. مامان خیلی حالش بدبود همش غش میکرد زیرسرم بود

بابا پیرشده بود تو این چندوقت شکست خم شد ازدآغ یکی یدونش

ایی تینا صدامو میشنوی خواهرکم کجایی

عکسشو دراوردم ازجیبم نگاش میکردم بوسش میکردم داشتم دیوونه میشدم.

خدایا جون منو بگیرتیناروبرگردون زدم

زیرگریه .آخ خداداغونم

تینا نمیدونست با یکاربیخود چه بلایی سردوستاش وخانواداش آورده.

چهل روز گذشت:

مریم:فاطی دیدی چهل روز شد آخ خدا انگاردیروزبودداشتیم میخندیدیم میزدیم روسرکله هم

فاطمه:ایی مریم کاش من جاش بودم من

دیگه نمیتونم تینا دوست ،خواهر،

غم خوارم، خودت میدونی همچی تموم بود الان باید ازاین به بعد چه کنیم .

مراسم چهلم هم تموم شد همه رفتن خونشون. همه ازیاد بردن ولی خانوادش دوستاش وعشقش نه

اززبان تینا:امروز میخام باستاره بریم لاهیجان نمیدونم چرا دلم شورمیزد

رفتیم حسابی گشتیم ناهاروقلیون به حساب ستاره خخ.

یاد مریم وفاطمه افتادم دلم براشون تنگ شده یعنی الان خوشن ازدواج کردن.

مامانو بابام وتیام چی فراموشم کردن

اخه همیشه با مامان دعوام میشد میگفت:بمیری دختر هزارتابدوبیراه میگفت یعنی الان خوشحالن

اما تینا نمیدونست که یه مادر هیچ وقت

مرگه بچشو نمیخاد نمیدونه که مادرش همش توبیمارستانه تینا خبر ازدل پدرش و برادرش نداشت.

فکر میکرد دوستاش خوشن اما اشتباهه

romangram.com | @romangraam