#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_27


کاش بود میزد تودهنم میگفت هزاربار

بهت نگفتم بهم نکو تی تی چرا آدم نمیشی تودختره پرو

وای الان کجاس کی میاداینو بهم بگه کجایی خواهرخوشگلم

هی سراین چقد دعوا داشتیم

تینا میگفت من خوشگلم ماهم میگفتیم خودشفیته

تینا بیا شوخی کردم دیگ نمیگم زبونم لال شه توفقط بیا پیشم زدم زیر گریه

ازوقتی ک تینا رفته بود امیرخودشو

تواتاق زندانی کرده بود نه چیزی

میخورد نه میخابید شده بود پوست واستخون

محمد وحسین براخواهرشون گریه میکردن

آخ تینا ببین باهامون چه کردی

اززبان تینا:ازبیمارستان مرخص شدم

ستاره منو برد خونه خودش گفتش

ازدواج نکرده مجردی زندگی میکنه.

رفتم اتاقش روتخت درازکشیدم همچی رو

داشتم توذهنم مرور میکردم فقط ناراحت خانوادم بود اونا چی.

نمیدونم چیکارداشتم میکردم این کارچی بود کردم. اما حالا که شروع کردم باید تمومش کنم

نفهمیدم کی خابم برد.

فردا ازستاره خاستم یکم وسیله بخره تا تغییره قیافه بدم

ستاره گفت:میدونم داری اشتباه میکنی اما باشه من برم سرکار امدم میخرم.

نشستم جلو تلوزیون روشنش کردم اما حواسم بهش نبود ذهنم درگیربودم.

رفتم آشپزخونه براشام کتلت درس کردم

حوصله نداشتم غذا درس کنم اما نمیشد

ستاره میاد خسته اس تازه زشته امدم

مزاحمش شدم حداقل یکاری باید منم بکنم .

ستاره امد نشستیم سرسفره. هیچی

ازگلوم پایین نمیرفت یه بغضی داشت

خفم میکرد بزور غذارو قورت میدادم.

بایدبرم بخابم ازفردا شروع میشه بایه قیافه و زندگی جدید

رفتم توتخت دوثانیه نکشیدخابم برد.

ستاره برام وسیله آرایش و عینک و

مومصنوعی مژه خیلی چیزا گرفته بود دستش دردنکنه.

اول یه آرایش پرنگ کردم مژه مصنوعی زدم روچشمم

مومصنوعی گذاشتم روسرم با بابلیس فرش کردم

خیلی تغییرکرده بودم حتی خودم خودمو رونمیشناختم چه برسه بچه ها

romangram.com | @romangraam