#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_21
امیر و پسرا نشسته بودن و منو فاطی ،مریمم پیششون
به سیاهی دریا خیره شده بودیم که
دیدم فاطمه به پشتش میکنه
اروم گفتم چته
گفت: تینا انگار یکی داره میاد من میفهممم
امیر ک نزدیک بود گفت: کوفتتتتتتتتتتتتتتتتت حالا نفوس بد میزنه برامون
حسین گفت: اره بابا خیالاتی شدی
منم به دریا نگاه کردممم و داشتم اهنگ مرتضی پاشایی را میخوندم
دوباره نم نم بارون صدای شرشر ناودون دل بازم بیقراره
داشتم میخوندم که احساس کردم
صدای خش خش میاد از بین درختا
خیلی ترسیده بودم.
به بچه ها گفتم :فاطمه راست میگ صدارو گوش کنین وای چقد ترسناکه
پسرا پاشدن رفتن سمت صدا تا ببینن چیه.
داشتم سکته میکردم.
یهو یه چیزی پرید بیرون ماهم جیغ کشیدیم
من چشامو بسته بودم دستام داشت میلرزید . دیدم یکی دستشو دورکمرم حلقه کردم جیغ فرا بنفش کشیدم.
امیر:خانومم نترس منم عزیزم.
وای اصلن به حرفی که زد توجه نکردم متوجه نشدم اخه فقط ترسیده بودم.
گفتم تویی وای ترسیدم.اون چی بود پشت درخت ها
امیر:نترس سگ بود رفت
بچه ها کوشن
امیر:ترسیده بودن پسرا دارن آرومشون میکنن.
اصن ببینم توچرا بغلم کردی دستتو بکش ببینم اونام غلط کردن مگ کین.
امیر هنک کرد. دیدم کاری نمیکنه خودم دستشو ازدورکمرم بازکردم امدم بیرون پسره پرو
رفتم دنبال دخترا. مریم،فاطی کجایین
با چیزی که دیدم جیغ کشیدم
فاطی ومریم توبغل پسرابودن
تینا:اینحا چخبره.
مریم:هین هیچی
فاطی: تقصیرمانبود تی تی
خفه شین بابا پاشدم رفتم به سمت خونه راه افتادم قشنگ کوفتم کردن اه
رفتم تو تختم گرفتم خابیدم
بهشون خبرندادم که دارم میرم خونه ازبس ناراحت بودم.
مثل اینکه بچه ها میان میبینن نیستم با پسرا دنبالم میگردن
romangram.com | @romangraam