#دوسه_تا
#دوسه_تا_پارت_20


لباسامونو پوشیدیم رفتیم سمت ویلا امیر پیش پسرا.

زنگ زدم به محمد: گفتم بیاین پایین بریم خرید بای.

نذاشتم حرفی بزنه خخ عادت داشتم.

روبروی ویلاهامون دریا بود هوا عالی بود عاشق شمالم ودریاش.

یکم عکس گرفتیم سه تایی بعد ازخودم سلفی گرفتم تا پسرابیان تا بریم سمت فروشگاه.

پسرا امدن سوارماشین شدن

منم رفتم سمت ماشین کمربندمو بستم گازدادم به سمت فروشگاه رفتیم داخلش همچی خریدیم همه نگامون میکردن ک این همه وسیله روبرای چی میخایم. بعدشم پلاستیک و دستمون گرفتیم امدیم بیرون تا پسرا حساب کنن

پسرا توهنگ بودن خخخ

خریدارو گذاشتیم صندوق رفتیم به سمت خونه خریدارو توکابینت ویخچال چیدیم.

مریم:غذا چی بخوریم

تینا:چی بهتراز املت راحت ترینه الان ک ظهره نمیشه چیزی درس کرد.

فاطی:راست میگیا.

تینا:من الان یه املت مشتی درس میکنم زنگ بزنین پسرا هم بیان.

داشتم املت درس میکردم پسرا نشستن رو صندلی .

امیر:چی درس کردین مردیم از گشنگی همه حرفشو تایید کردن

خخ

نمیدونستن املت درس کردم وای گفتم بچه ها چشاتون ببندین غذا جدیددرس کردم پسراچششونو بستن

املت و با مایتابه گذاشتم وسط میز گنارش پیاز ونون نشستم گفتم چشاتونو بازکنین. میخاستم عکس العملشونو ببینم. وای باورتون نمیشه چشا درشت شده بود توهنگ بود یه جوری نگاه میکردن .

محمد:این بود غذا جدید

تینا:خب آره ایتالیاییه

هیچی نگفتن از بس گشنه بودن سکوت کردن وخوردیم آخ چسبید بهترین املتی بود خوردم همه تعریف کردن.

مریم:من ظرفا رو میشورم. مریم رفت ظرفارو شست رفتیم تو پذیرایی رو مبل نشستیم.

گفتم بچه ها امشب بریم لب دریا قلیون ببریم و غذا.

همه گفتن ایول

چه پیشنهادی دادم همه کیف کردن .

حاظرشدیم غذا ماکارانی درس کردیم باقلیون

رفتیم لب دریا خیلی خوب بود عالی بود

جای تیام خالی همیشه عاشق این بود

که بریم شمال بره لب دریا کاش باخودم میاوردمش

مریم: هوییییییییییی کجایییییی

با شوک به اطراف نگاه کردم و با دیدن

مریم ک داره صدام میزنه گفتم: جان

این جام

فاطی گفت: اره این جایی اما تو فکر امیری

یه چشم غره رفتم تا ادم شد دختر پرو خخخ

romangram.com | @romangraam