#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_94
تمنا که منتظر یه تلنگر بود با صدای بلند زد زیر گریه خودش توی بغل آرین انداخت
چشمام تا اخرین حد گرد شد
ناخودآگاه گفتم_نه به خجالت اولش نه به بغل بغل الان
صدای ریز خندا مهبد و سهیل بلند شد
آرین_بریم ...شام بخوریم...
_حداقل از دستشویی میومدی بیرون بعد به فکر شام میافتادی...
اینبار مهبد و سهیل ترکیدن از خنده و بلند بلند میخندیدن
سهیل رو به من کرد_خدایی دوست به این باحالی کجا دیده بودین...
آرین ،تمنا رو از آغوشش بیرون کشید _بریم
تمنا بی حرف و بدون اینکه سرش بالا بیاره از کنار ما گذشت و به سمت سالن رفت
_آخی چقدم بچم خجالتیه...
پشت سر مهبد و سهیل به راه افتادم که دستم از پشت سر کشیده شد و نگاهم
توی چشمای قرمز به خون نشسته ای قفل شد
اوه اوه هوا پس که...
قیافه آرین مثل یک گاو زخمی شده بود... سرش نزدیک آورد توی یه سانتی صورتم نگه داشت
از نفس های داغش که به پوست صورتم میخورد معلوم بود خیلی عصبیه
و از کلش دود بلند میشه...
لبخند مسخره ای زدم_خوبی شما؟؟
بازوم توی دستش فشرد که صدای کرچ کرچ استخونام شنیدم_بهتره جلوی زبونت بگیری ...تا بیشتر ازین عصبی نشدم..
_آخ دستم..
دستم ول کرد هلم داد
که به عقب پرت شدم
از کنارم گذشت
دستم ماساژ دادم_پسره گوشت تلخ ..لیاقتت همین خانوم دو رو هست که جلو ده نفر میپره بغلت ..بعد سرش از یقه اش هم بالا نمیاد
ایشش
بچه ها دور میز جمع شده بودند ..
پشت میز نشستم
تمام مدت تمنا سرش توی یقه اش بود
مردشورتونو ببرن هرجا میریم باید چارتا پسر گوشت تلخ باشه..
خدایا چی میشد یکی ازین پسرای خوشکل و خوش اخلاق نسیب ما میکردی؟؟
یکمم از خوشیای زندگیت به ما میرسید؟؟
قاشق برنج توی دهنم گذاشتم با حرص مشغول جویدن شدم
همه توی سکوت مشغول غذا خوردن بودند
فقط گه گاهی صدای بهم خوردن قاشق و بشقاب توی فضا میپیچید...
لقمه ای توی دهنم گذاشتم که یهو با شنیدن صدای افتادن چیزی از توی اتاق ما سیخ نشستم
صداش زیاد نبود ولی توی این سکوت واضح شنیده میشد
همچنان امیدوارم بودم که فقط من صداشو شنیده باشم ولی با دیدن قیافه متعجب بقیه ....
ترسیده آب دهنم قورت دادم
معلوم نبود نیلا توی اتاق چه گندی زده..
مهبد_صدای چی بود؟؟
سهیل_از سمت اتاق نیلو اومد !!
آرین_توی خونه کسی جز ما نیست...
تمنا_ولی صدای افتادن چیزی روی زمین بود
وسایل هم که خود به خود روی زمین نمیافتن!!
romangram.com | @romangram_com