#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_89
بیخیال، پلاستیک توی دستش رو روی میز گذاشت و
از آشپزخونه خونه بیرون زد
یهو به خودم اومدم و
با دو دنبالش رفتم
گوشه لباسش رو کشیدم
ایستاد
با پررویی تمام گفتم
_وقتی تمام کارها رو میسپاری به یه دختر تنها بعد انتظار داری همه رو به نحو احسنت انجام بده کمی زیاده روی نیست،؟
پوزخندی زد_تو برای همین کار به اینجا اومدی..
مهبد_حالا که چیزی نشده آرین ..این طفلیم راست میگه هنوز یه روز نیست استخدامش کردی کلی کار بهش دادی...
به تایید حرف مهبد سرتکون دادم که
آرین_من از بچه ها بدم میاد..
غریدم _بچه عمته
چشماش گرد شد
مهبد بلند خندید
عصبانی چشم غره ای بهم رفت_همین که گفتم وسایلتو جمع کن و ازینجا برو....
دهن باز کردم چیزی بگم که
پسر بوری از در خونه داخل اومد_آرین ،تمنا قبول نکرد بیاد...
نگاهش به من افتاد و یه ابروش رو بالا انداخت
چشم های آبی به شدت روشنی داشت
مهبد خندید_این دختره رو همیشه باید با زور آورد...
آرین زیر لب زمزمه کرد_خودم بهش زنگ میزنم
مهبد دستی تو موهای خرمایی و بلندش کشید و
چشمکی زد_من راه بهتری دارم واس
آوردنش به اینجا...از تو آبی گرم نمیشه
آرین دستش رو که برای برداشتن تلفن دراز کرده بود عقب کشید_چه راهی؟؟
مهبد خندید و با چشم و ابرو به من که مثل یک مجسمه وسط سالن خشکم زده بود اشاره کرد _حسادت زنانه
آرین نگاه دقیقی به من انداخت
با اون اخم روی صورتش زهرم ترکید
نمیفهمیدم چه خبر شده
سری تکون داد_فکر خوبیه پسر الحق که پلیس زرنگی هستی...
گوشی رو برداشت و به سمت من گرفت_بیا باهاش صحبت...
مهبد بین حرفش پرید و با دست کوبید به پیشونیه خودش_ولی تو بجاش سرگرد خنگی هستی..
میخوای گوشیو بدی دختره باهاش صحبت کنه؟؟
آرین_پس چیکار کنم؟؟
مهبد پوفی کشید و به سمت آرین رفت و گوشی تلفن از دستش کشید...
- آرین جان تو فقط یکم انعطاف به خرج بده
چندتا حرفاعاشقونه به نیلو بگو ...
کپ کرده گفتم:
- چی؟؟؟؟
صدای خنده بلند پسر موبور بلند شد_وای عجب فیلمی شد اومدن این تمنا...
بابا اون که عاشق آرین لازم نیست این فیلما رو دربیارین
فقط کافیه آرین بگه بیا اینجا...
آرین با اخم به زمین زل زد_حوصله ناز کشیدن ندارم یه بار گفتم بهش قبول نکرد..
مهبد_از بس خشکی پسر...
رو به من کرد
- ببین به کمکت احتیاج داریم
romangram.com | @romangram_com