#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_81


شلوارش بالا کشید_نمیفهمن...فقط تو عادی رفتار کن

انگار من و تو یه زوج عاشق و خوشبختیم





با حالت مسخره ای نگاهش کردم_هیچوقت فکر نمیکردم یه شوهر خیکی و چاق گیرم بیاد





نیلا پس گردنی بهم زد_با شوهرت درست صحبت کن

من چاق نیستم فقط یکم بیشتر از تو گوشتالو ام

این گوشت ها هم همش پارچه و لباسه ....واس طبیعی شدن هیکلم





دستم پشت گردنم کشیدم_بله صحیح میفرمایید





با نیلا وارد بنگاه شدیم

مرد فروشنده با دیدن من لبخندی زد

به سمتمون اومد_سلام چی شد؟؟





به نیلا اشاره کردم_ با همسرم اومدم ،بریم برای دیدن اتاق..





فروشنده نگاهی به نیلا انداخت...

چشمام کمی گرد شد ولی سریع خودش جمع جور کرد

_بله ولی...

نیلا صداش صاف کرد

با صدای که سعی میکرد مردونه و عادی باشه گفت_ولی چی؟؟





فروشنده_شرمنده ام ولی اتاق رو اجاره دادم





دادی کشیدم_چی؟از رفتن من هنوز یک ساعتم نمیگذره..

فروشنده_بله ولی به محض خروج شما ..مشتری خیلی خوبی برای اتاق اومد و ...





نیلا_اقا مسخره کردین مارو؟؟

فروشنده _نه نه..اگه بخواین یه خونه نقلی دیگه هست ولی چون یک سال ساخت قیمتش کمی بالا تره





چپ چپ نگااش کردم

رو به نیلا_بریم عزیزم ..چیزی که زیاده خونه با قیمت مناسب..





نیلا سری تکون داد_بریم خانومی...





فروشنده بهت زده نگاهش روی من و نیلا مونده بود





از بنگاه بیرون زدیم

که یهو بادم خالی شد _لعنتی،، مردک حقه باز..





نیلا_معلوم بود از اولم بهت دروغ گفته

چشمش به یه دختر جون تنها افتاده دندون تیز کرده برات ....





مردک شیاد...





آهی کشیدم

و گوشه خیابون نشستیم_هوا کم کم داره تاریک میشه..شب تو این شهر پرازگرگ کجا بخوابیم نیلا؟؟





نیلا_گرگ واس اونایی که شوهر ندارن..

توکه سایه مردت بالا سرته..





دوتایی زدیم زیر خنده..

که یهو با چسبیدن چیزی به صورتم اخمام توی هم رفت_اه این چی بود دیگه..





نگاهم روی روزنامه مچاله شده افتاد_ادم بی فرهنگ بگو بجای مچاله کردن قشنگ بندازش تو سطل زباله...که اینجور نره تو دهن کسی..





نگاهم به روزنامه افتاد

بخش نیازمندی ها بود...





نیلا_طفلی حتما دنبال کار بوده نتونسته پیدا کنه اعصابش خورد شده

سر روزنامه خالی کرده...





یهو با دیدن...

آگهی استخدام

یه خدمتکار به صورت تمام وقت ،با حقوق عالی و جای خواب لبخند پهنی روی لبام نشست..





سقلمه ای به نیلا زدم به آگهی اشاره کردم_نظرت چیه؟؟





چشم غره ای بهم رفت_نوشته یک خدمتکار چجوری دوتایی بریم؟؟؟





لبخندم پهن تر شد_همونجوری که همیشه میرفتیم..

نیلا_اما این بحثش جداس اونا فوقش یه ساعت بود این کل روز...





چشمکی زدم_ما میتونیم ....



romangram.com | @romangram_com