#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_82




مکثی کرد و مردد نگاهم کرد_همیشه تومخالف همه چی بودی الان من مخالفم...





_بابا ضرر که نداره میریم شرایطشو میپرسیم اگه تونستیم انجامش میدیم...اگرم نشد که هیچی..





بعدشم دیگه لازم نیست دنبال خونه باشیم هوم؟؟؟

نیلا مکثی کرد_باشه..مجبوریم دیگه..

پس من این لباسا رو عوض نمیکنم

اگه طرف گفت شوهرت کو ؟

بگو بیرونه

خندیدم_باشه ..دیونه بریم؟؟





از روی زمین بلند شدم





با خوندن آدرس و شماره داخل روزنامه رو حفظ کردم و

روزنامه رو توی سطل آشغال انداختم





نیلا جلوی تاکسی دست تکون داد

متوقفش کرد

رو به من _ضعیفه بیا سوار شو





خندم گرفته بود

روی صندلی عقب نشستم و آدرس رو به راننده دادم





ما تقریبا پایین شهر بودیم و آدرس بالای شهر

حدودی نیم ساعت طول کشید تا برسیم





جلوی درب بزرگ و سفیدی ایستادم

_نیلا تو منتظر بمون تا من بیام





سری تکون داد

زنگ در فشردم

که صدای زنی توی گوشم پیچید_کیه؟؟

بخاطر استرس هل کردم_سلام..برای آگهی استخدامتون اومدم





زن بدون حرف اضافی در باز کرد

رو به نیلا کردم

که دستش برام تکون داد

لبخندی بهش زدم

بسم الله ای زیر لب گفتم وارد حیاط شدم

اولین باری بود بی دردسر و ترس وارد یه خونه شیک و باکلاس میشدم...





هه از بچگی من و نیلا توی قوطی کبریت زندگی کردیم و فقط برای دزدی اینجور خونه ها میومدیم...





حیاط سنگ فرش شده و درختچه های زیبا و تزیین شده ای که راه رو از باغ جدا میکردند





باغی پر از درخت و تاب سفید کوچکی که کنار استخر بزرگ گذاشته شده بود





راه طی کردم و پشت در خونه ایستادم

تقه ای به در زدم و دستگیره رو کشیدم

که با دیدن زنی مسن که با لبخند منتظر من بود خشکم زد_سلام





لبخندش عمیق تر شد_سلام دخترم بیا داخل...





وارد خونه شدم که منو به سمت پذیرایی راهنمایی کرد_روی مبل بشین تا آقا بیاد..





تشکری زیر لب کردم

که بعید میدونم شنیده باشه..

روی مبل نشستم و نگاهم اطراف میچرخید

درسته اولین بار نبود همیچین خونه ای میدیدم

ولی نمیدونم چرا دلم میخواست جای جای این خونه رو دید بزنم و حفظ کنم





با دیدن عکس بزرگ پسر جوانی چشمام گرد شد

غرور و تکبر از نگاهش میبارید

با اخم فوق العاده غلیظی که به دوربین زل زده بود

_این دیگه چه عکسیه..ادم میگرخه نگاش کنه...





با صدای مردی هل کرده به عقب برگشتم

_میتونی نگاهش نکنی...





با دیدین همون پسر داخل عکس رنگم پرید





اگه یه درصد احتمال میدادم قبولم کنن با این سوتی افتضاح پرید...





لب گزیدم

چشماش لامصب انگار سگ داشت ...

در حصار اون ابروهای مشکی و پر خیلی گیرا بودند





به مبل اشاره کرد_بشین

romangram.com | @romangram_com