#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_80
نیلا مکثی کرد
که نگاهم به سمتش چرخید_هوی نیلا چرا خشکت زده؟؟
یهو مثل جن زده ها از روی نیمکت بلند شد_کارت بانکیت بده نیلو...
چشمام گرد شد_کارت
واس چی میخوای؟؟
نیلا چشمکی زد_میخوام برات شوهر بخرم
چشمام تا آخرین حد ممکن گشاد شد_زده به سرت؟چی داری میگی؟؟
غرید_تو بده من بهت میگم...
از جیب کوچیک کنار کوله پشتی کارت بیرون کشیدم_نیلا خواهشا چیز میز به درد نخور نخریا ...باز پول واس اجاره اتاق نداریم...
همینجور که به سمت خیابون میرفت خندید_نگران نباش...
_معلوم نیس باز چه فکری توی سرشه..
گوشیمو هم اون دوتا پت و مت گرفته بودند
اگه بود حداقل با بازی سرگرم میشدم
تیکه چوبی برداشتم خم شدم و روی زمین خط میکشیدم
نیم ساعتی از رفتن نیلا میگذشت
دلشوره گرفته بودم
نگاه نگرانم اطراف رو میکاوید
از روی نیمکت بلند شدم
تا دنبال نیلا بگردم
که با صدای کلفت و عجیب کسی به عقب برگشتم
چشمم به یه جفت کفش ورنی فوق براق افتاد
نگاهم بالاتر اومد، شلوار پارچه ای رنگ و رو رفته با خط اتوی صاف که به قول نیلا هندونه رو از وسط قاچ میکرد
نگاهم کم کم بالا بردم
شکم فوق العاده بزرگ که دکمه های پیراهنش بزور بهم میرسید
و در آخر صورت ریز و میزه ای که زیر خروار ها ریش و سیبیل پنهون شده بود کلاه دور گرد مردونه ای به سر داشت و فقط چشماش.....
بهت زده
داد زدم _نیلا؟؟؟؟
لبخندی زد_جون نیلا!!
_این چه قیافه ای واس خودت درست کردی؟؟
این لباسا از کجا آوردی
خندید_برات شوهر آوردم دیگه..
چپ چپ نگاهش کردم_شوخی نکن...قیافت داد میزنه دختری...
شلوارش کمی بالا کشید_میخوای بهت نشون بدم هیچکس نمیفهمه من دخترم؟؟
همینجور که میدونی من استاد تغییر صدا و قیافه هستم
محاله کسی شک کنه
شونه بالا انداختم_نشون بده..
نگاهش اطراف پارک چرخوند
با دیدن دختر و پسر جونی که روی نیمکت نشسته بودند لبخندی زد_نیگا کن عشقم...
صداش صاف کرد رو به پسر_سلام داداش ساعت داری؟؟
پسر نگاهی به قیافه نیلا انداخت_خیر...
دختره با ذوق گوشیش از جیبش بیرون کشید_آره اقا من دارم..ساعت 15.53 دقیقه است...
نیلا سری تکون داد_ممنونم ابجی...
به سمت من برگشت چشمکی زد_دیدی نفهمیدن...
مات و مبهوت مونده بودم
که نیلا به سمت جلو هلم داد_بریم تا شوهرت خونه رو ببینه...
_ولی نیلا من حس خوبی ندارم..اگه بفهمن دختری چی؟؟
romangram.com | @romangram_com