#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_78




اون که همیشه اینجا پلاس بود...!





به سمت در خروجی رفتم

که یهوو نیلا وحشت زده و با عجله به سمتم دوید و دستم کشید_بدو نیلو بدو که بدجور کفرین....





بی اختیار دنبالش کشیده ش





به سمت در پشتی رفتیم و از ساختمان بیرون زدیم





با تمام سرعت توی کوچه ها میدویدیم





نفسم دیگه بالا نمیومد





دستم از دست نیلا کشیدم

و خم شدم بریده بریده _وای نیلا.. صبر کن..من ...دیگه...نمیتونم..





نیلا هم مثل من نفس کم آورده بود_وای نبودی ببینی اون بادیگارده

وقتی داخل دستشویی نگاه کرد و منو ندید

مثل یک گرگ زخمی اینور و اونور میرفت





قیافش خیلی ترسناک بود





صاف ایستادم_چجوری فرار کردی؟؟





نیلا لبخندی زد_کولی بازی دراوردم که برم دستشویی اون سینان عوضی اول اجازه نداد

ولی من با ایجاد بوی دلنشین توی ماشین

مجبورش کردم بذاره برم دستشویی





متعجب گفتم_بوی چی؟؟





که بلند خندید_گوز





چشمام گرد شد_خاک برسرت جلوی اون مردای گنده گوزیدی؟؟





لبخندپهنی زد که کل دندوناش نمایان شد_مجبور بودم خب...





سری تکون دادم_از دست رفتی ..بی حیا...





نیلا آهی کشید_حالا امشب و کجا بخوابیم...؟؟





گوشه دیوار نشستم_نمیدونم..برگشتنمون به خونه اصلا صلاح نیست...





نیلا_پولم نداریم...





به سمتم اومد کنارم نشست

_کارت من کمی پول داره ولی اونقدر نیست که بشه یه زندگی مثل قبل برای خودمون بسازیم...





نیلا_ازین شهربریم؟؟

چپ چپ نگاهش کردم_کجا بریم؟؟ مگه فکر کردی جای دیگه خونه و زندگی راحت تری گیرمون میاد؟؟





نیلا_پس چیکار کنیم؟؟

ازروی زمین بلند شدم_میریم دنبال یه خونه نقلی و جم و جور با قیمت مناسب ...

بعدش میریم دنبال یه کار جدید...





پاشو بریم...

نیلا پشت سرم به راه افتاد_با این پول کم چجوری خونه بگیریم..؟؟





آهی کشیدم_نگران نباش انقدری هست که یه اتاق کوچیک بشه اجاره کرد..

***

از خستگی نای راه رفتن نداشتم دیگه





چند ساعتی توی خیابونا سرگردون بودیم که بلاخره

رو به روی بنگاه ایستادیم

_نیلا تو بمون من برم ببینم خونه دارن واس یه نفر





نیلا سری تکون داد

بسم الله ای زیر لب گفتم به سمت مغازه به راه افتادم





با ورودم به مغازه و هجوم هوای گرم لبخندی روی لبم نشست





که از دید نگاه هیز و خیره

فروشنده دور نموند





romangram.com | @romangram_com