#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_70
همراهش وارد اتاق شدم
نگاهی به اطراف انداختم خبری از گاو صندوق نبود...
_اینجا که چیزی نیست؟؟
پوزخندی زد_نکنه انتظار داشتی گاو صندوق وسط اتاق بذارن،؟؟
گنگ پرسیدم_هان؟؟
که کلافه چشماش توی حدقه چرخوند_گاو صندوق توی اتاق پنهان شده باید پیداش کنی...
_آهان...
خب؟؟
به اتاق اشاره کرد_برو پیداش کن دیگه
کلافه چشمام توی حدفه چرخوندم و اطراف اتاق نگاه میکردم
خب من اگه یه گاو صندوق بودم کجا قایم میشدم؟؟
خندم گرفت بود
ولی تو این اتاق به این شلوغی چطور میشد چیزی پیدا کرد
نگاهم به کتابخونه بزرگ افتاد به سمتش رفتم و کمی روش دست کشیدم
چند کتابش از جاش بیرون آوردم
شاید مثل این فیلما دیوارش تکون بخوره و گاو صندوق نمایان بشه
ولی فایدا ای نداشت...
به سمت تخت خواب رفتم و خم شدم تا زیر تخت ببینم که با صدای احسان صاف ایستادم_انتظار نداری زیر تخت باشه که؟؟
لبخند مضحکی زدم که همه دندونام به نمایش گذاشت_شاید یه خنگ پیدا شد زیر تخت قایمش کرد
احسان_نترس همچین خنگی تا قبل ورود شما به این خونه دراینجا وجود نداشته
آخ یعنی کارد میزدن بهم اب هویج میزد بیرون از حرص
پشت بهش کردم
تا هرجور شده گاو صندوق پیدا کنم و حال این پسر مغرور ازخود راضی بگیرم که...
دستم زیر چونم زدم و دقیق اطرفا اتاق رو چک میکردم
درسته تاحالا دزدی زیاد رفته بودیم
ولی هیچ وقت دنبال چیز های کلون و بزرگ نبودیم
همینجور توی فکر بودم و وسایل اتاق رو از نظر میگذروندم
که چشمم به قاب عکس بزرگ روی دیوار افتاد
عکس عرفان و احسان بود
که با لباس تمام مشکی و ژست خاصی به دوربین زل زده بودند
یادم اومد تو فیلما گاو صندوق پشت قاب عکسا قایم میکنند
با لبخند به سمت قاب رفتم و کمی تکونش دادم که صدای داد احسان بلند شد_به اون دست نزن میافته میشکنه...
چپ چپ نگاهش کردم_نمیخورمش که میخوام ببینم پشتش...
بین حرفم پرید_پشت اون نیست...
شونه هام بالا انداختم_خب پس ..یه راهنمایی بکن هرچی باشه ما مثل شما دزد و خلاف کار ماهری نیستیم...
پوزخندی زدی جوری که من نشنوم زمزمه کرد_من میدونم شما از عهده این کار بزرگ برنمیاد همون اول ههمون توی دردسر میندازین....
خودم به نشنیدن زدم_چیزی گفتی؟؟
سری تکون داد_نه
به سمت پنجره رفت
تمام دیوار پرده زخیم کشیده شده بود
گوشه دیوار ایستاد پرده رو کنار زد
با دیدن گاو صندوق که جلوی چشمم بود من پیداش نکردم تعجب کردم_آ اونجا قایم شده بود..؟؟
احسان همیشه بهترین جا برای پیدا کردن وسایل ارزشمند در پیش پا افتاده ترین جاست..
چون هیچوقت فکرش نمیکنی...
سری تکون دادم_راست میگفت
من فکر میکردم تمام دیوار پنجره ست و پرده کشی شده ولی غافل ازینکه پشت قسمتیش چیز به این مهمی پنهان شد
از روی میز یه تیکه سیم و یه گوشی پزشکی برداشت
_بیا نزدیک تر...
به سمتش رفتم و کنار گاو صندوق ایستادم
_خب گوش کنم برای باز کردن گاو صندوق باید تمام وجودت گوش باشه
و صداشو حس کنی..بدونی کجاست و چجوری این مهره ها میچرخه و کی جا میخوره...
سری تکون دادم ک گوشی توی گوشش گذاشت
_سرت بیار جلو تر..
متعجی نگاهش کردم_هان؟؟
با دستش سرم گرفت به صورتش چسبوند جوری که لپ هامون دقیقا بهم میخورد گوشی توی گوشم گذاشت و یکیش توی گوش خودش
romangram.com | @romangram_com