#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_67
جیغ زدم_خنگ عمته بی ادب...
نیلا_خب وقتی میگن مهرداد خلاف کار..وقتی ازش مدارک و پول میخواستن
و باهاش معامله کردن....
یعنی اینام دستشون با اونا تو یه کاسه است ...
_اء راست میگیا...
نیلا دستم گرفت کشید_من همیشه راست میگفتم
خندیدم_بله بله...
وارد خونه شدیم...
با دیدن پسرا که وسط سالن نشسته بودند کلی وسیله جور واجور اطرافشون ریخته بود
عرفان با دیدن ما اخمی کرد_چقد طولش میدین..انگار همش باید سگ دنبالتون کنه...
با اخم رو به روشون نشستیم
انگاری هم من هم نیلا ترجیح میدادیم با این دو پسر زبون دراز دهن به دهن نشیم
با صدای احسان نگاهمم رو که روی وسیله ها خشک شده بود گرفتم
_حواست کجاست؟؟
سری تکون دادم_ها؟؟
نفسش کلافه بیرون داد
وسایل ریزی روی زمین جلوی پامون گذاشت
_خوب گوش کنید که فقط یه بار توضیح میدم
این وسیله ها میتونه جون شمارو نجات بده
پس دقتتون تو یاد گیری کارکردن باهاشون زیاد کنید...
سری تکون دادیم که
وسایل جلوی پامون کنار هم ردیف کرد
_خودكار دوربيندار، ساعت مچي، دكمه، عينك و پريز دوربيندار ،
و ابزارهاي جاسوسي ، شنود و دوربينهاي مختلف در پوشش های دكمه، آدامس، خودكار، جاسوئيچي، گيره سر، پريز برق، ساعت ديواري و مچي و شوكر هستند....
نگاهی به ما کرد تا اینجا شو متوجه شدین؟؟
گنگ نگاهش کردم
و لبخند اجباری زدیم و همزمان گفتیم_آره آره...
احسان _خوبه...
شارژری رو برداشت رو هواتکون داد_ پريز مجهز به سنسور صدا ست و به اين صورت كه اگر صدايي بشنوه شروع به فيلمبرداري میکنه، اين وسيله قابليت فيلم برداري به صورت دائم رو هم داره
باید یه جای توی اتاق مهرداد بزنیدش...
خب این ساعت مچی..
به هرکدومتون یکی میدم برای ارتباط راحت تر
این ساعت مچي دوربين دار هست که دروبين 3 مگا پيكسلي بسيار قوي با قابليت ضبط صدا و تصوير - نظارت بر زمان - نمايش زمان و تاريخ فيلمبرداري داره
از همه مهم تر سیم کارت خور میتونید به راحتی با ما یا با خودتون تماس بگیرید...
نیلا دستاش باذوق بهم کوبید_ایول مثل این فیلم های کارتونی ...
وای من رسما فقط عاشق همین شدم
احسان سری از روی تاسف تکون داد شروع به توضیح بقیه وسایل کرد....
حدود دوساعت فقط یه ریز حرف زد
من که حتی یک کلمه از حرفاش نفهمیدم
بی خیال خمیازه ای کشیدم
عرفان_احسان فکر کنم خسته شدند بقیه اش باشه برای فردا...
احسان سری تکون داد_آشنایی با وسایل تموم فردا باز کردن در اتاق و گاو صندوق بهتون یاد میدیم...
بیحال از روی زمین بلند شدم_باشه من که رفتم بخوابم..
با حرف احسان ایستادم....
صداش صاف کرد
_خواهرتم با خودت ببر..فکر کنم خیلی از مخش کار کشیده ..خاموش شده..
به سمت نیلا چرخیدم که روی زمین ولو شده بود و غرق خواب بود
لب گزیدم
خم شدم و با دست تکونی بهش دادم_نیلا..نیلا...
زیر لب غر غری کرد و چرخید
میدونستم این دیگه به این راحتی بیدار بشو نیست
_هوی نیلا پاشو...
غرید_ولم کن ..اه بیا...
با حرفش خودش به سمت پسرا کشید
romangram.com | @romangram_com