#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_65
متعجب زل زده بودیم بهشون که دوباره داد زد_مگه با شما نیستم
من و نیلا بی حرف صاف ایستادیم
عرفان _دنبال ما بیاین...
نیلا زیر لب جوری که فقط من بشنوم گفت_معلوم نیست باز چه فکری تو سرشونه. .
خندیدم_حتما دیدن به حرفشون گوش نمیدیم بیخیال شدند..
نیلا شونه هاش بالا انداخت_بعید میدونم..
دنبال پسرا به راه افتادیم
به سمت در رفتند
نیلا_نکنه میخوان ببرنمون گردش؟؟
خندیدم مثل خودش جواب دادم_بعید میدونم
..
توی حیاط ایستادیم
احسان ازما جدا شد به سمت ته باغ رفت
عرفان_خودتون با زبون خوش میدوید یا زور باید بالا سرتون باشه؟؟
نیلا_یا زور بالا سرمون باشه...
عرفان سری تکون داد_خودتون خواستین
_چیو؟
انگشتاش روی لباش گذاشت و سوتی زد
من و نیلا متعجب بهم نگاه میکردیم که یهو با شنیدن صدای پارس سگی
صاف ایستادم
با دیدن پشت سرم و دوتا سگ فوق العاده بزرگ و سیاه
جیغی از ته دل کشیدم....
حالا ندو کی بدو...
نیلا هم پشت سرم میدوید و جیغ میزد...
نیلا_وااییی این غول بیابونیا از کجا پیداشون شد
_نیلا بدو حرف نزن بدو داره میرسه بهمون..
وای خدا اینجا تاریک هم هست
یهو نخوریم زمین اینا مارو بخورن...
نیلا به درختی اشاره کرد _برو بالا ی درخت ...
راهمو به سمت درخت کج کردم
تو یه حرکت
سریع پریدم و شاخه درخت گرفتم و خودم بالا کشیدم و
دست نیلا گر فتم
به محض رسیدن سگا کشیدمش بالا..
نیلا نفس نفس زنان_وای تو عمر ننم انقد ندویده بودم
نفسم بیرون دادم_آره منم..
صدای پارس سگ ها و خنده پسرا کل باغ رو برداشته بود
نیلا_من اگه این دوتارو ادم نکنم ..نیلا نیستم..
سری تکون دادن_برو هواتو دارم...
با شنیدن صدای سوت
سگ ها آروم روی زمین نشستند
_هووف ساکت شدند...صداشون توی سرم میپیچید
پسرا شروع کردند به دست زدند_آفرین دوندگان عالی میشین..
نیلا_زهرمار..نمیگید سگه یهو گازمون بگیره؟؟
عرفان پوزخندی زد_نترس گوشت تلخ نمیخوره...
نیلا_هه خندیدم..
نصف شبی هوس سگ بازیشون گرفته..
احسان_ما که گفتیم تو سالن بدوید..ولی خودتون انگار دلتون میخواس بیاین اینجا...
به سگا اشاره کردم_ازدرخت دورشون کنید تا...
با شنیدن
صدای کرچ کرچ چیزی ساکت شدم_نه...
romangram.com | @romangram_com