#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_53
بشکنی رو هوا زدم _فهمیدم نیلااا..
به سمتم چرخید ذوق زده گفت_خب خب بگو..
ولوم صدام پایین آوردم نزدیک گوشش گفتم_اونا که از من و تو هیچ نشونه ای ندارن..
راحت میتونیم این کار قبول کنیم ولی انجامش ندیم..
نیلا متعجب گفت_یعنی چجوری؟؟
_اء نیلا چقد خنگی ،خب وقتی رفتیم بیرون ..فرار میکنیم...
کمی مکث کرد_آرههه..
خندیدم_اینجوری دیگه لازم نیست بریم خونه اون خلاف کاره...
تقه ای به در خورد که رو به نیلا کردم_هیس..خودتو غمگین نشون بده..
تند تند سری تکون داد
در اتاق باز شد
پسرا وارد شدند
هردو دست به سینه جلوی در ایستادند
عرفان_خب چی شد؟؟
آهی کشیدم_مجبوریم قبول کنیم...ولی بعد دادن مدارک ..باید بذارید ما بریم
احسان پوزخندی زد_مطمءن باش علاقه ای به تحملتون نداریم...
چپ چپ نگاهش کردم_حوصله دعوا نداشتم..
پس سکوت بهتر بود
عرفان_خوبه..بیاین باید یه چیزایی رو قبل رفتن بهتون بگیم..
با نیلا پشت سرشون به راه افتادیم
به سمت اتاقی ته راه رو رفتند..
عرفان در باز کرد وارد شد
ولی احسان منتظر ورود ما بود
با ورود من و نیلا احسان در بست
متعجب به پشت سرم نگاه کردم_وا این چرا نیومد داخل
عرفان بی حوصله_کارداشت..
اینجارو نگاه کن
به سمتش چرخیدم
که عکسی که توی دستش بود رو نشون داد..
با دیدن رادمهر دهنم از تعجب باز موند
نیلا من من کنان گفت_را..رادمهر...؟؟
عرفان تای ابروش بالا رفت_میشناسینش؟؟
نیلا_آره..قبلا رفتیم خونشون...ولی به قیافش نمیخوره دزد و خلاف کار باشه ...
عرفان خنده بلندی کرد_تو از روی قیافه ذات ادما رو تشخیص میدی؟؟
نیلا سکوت کرد
که عرفان گفت_ذات من چجوریه؟؟
نیلا لبخند خبیثی زد_یه ادم پست و دو رو...
خلاف کار ...
اخمی غلیظ روی پیشونی عرفان گرفت
با دو قدم بلند به سمت نیلا اومد که جلوی راهش ایستادم...
غریدم_دستت بهش بخور..بد میبینی....
نیلا از پشت سرم بیرون اومد_ولش کن نیلا ببینم میخواد چیکار کنه...!
romangram.com | @romangram_com