#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_54
عرفان بلند خندید_اوو دوتا ماده شیر وحشی...امیدوارم خونه رادمهرم بتونید این خوی وحشیتون حفظ کنید
پوزخندی زد_لازم میشه..
سرجاش برگشت ..عکس روی میز رها کرد_سر یه معامله بزرگ قرار بود رادمهر به ما یه یک میلیارد پول بده...
ولی این کار نکرد..
به دروغ گفت پول و مدارک داخل کیف دزدیده شده...
چشمام تا آخرین حد گشاد شد
به سمت نیلا چرخیدم قیافه اونم مثل من
حیرت زده و ترسیده بود...
آب دهنم قورت دادم _خب..
عرفان_ما اون کیفو میخوایم...
نیلا_رسما دنبال هیچی میگردی پس...
عرفان به سمتش چرخید_منظورت چیه؟؟
نیلا_هیچی هیچی...میگم که کار سختیه فکر نکنم بشه پیدا کرد اون همه پوولو...
عرفان عصبی غرید_من دیگ اون پول نمیخوام مدارک داخل گاو صندوقش رو میخوام
نفسم آسوده بیرون دادم_هووف بازم خووبه ...چیز غیر ممکن نمیخوای...
گاو صندوقش کجای خونشه؟؟
عرفان که انگار سوال بی ربطی پرسیدم
با نگاه خاصی نگاهم کرد_اگه میدونستیم خودمون دست به کارمیشدیم..
نه که کار به این مهمی بدیم دست دوتا بچه...
نیلا پوزخندی زد_فعلا کارت پیش همین دوتا بچه گیره...
_گیریم که گاو صندوق پیدا کردیم..چجوری بازش کنیم؟؟
عرفان به سمت در رفت_اونو احسان بهتون یاد میده...
با صدای زنگ در
عرفان رو به ما کرد_بیاین بریم پایین باید با کسی آشناتون کنم...
از اتاق بیرون زدیم که یهوو عرفان جلوی راهمون گرفت_صبر کنید...
یه نقشه ای دارم..
متعجب گفت_از الان نقشه کشیدی؟؟
پوزخندی زد_با کسی که میخوایم رو به رو بشیم کمی دیر باور و سخت پسند..
باید بهش نشون بدم نقشه ام رو دست نداره...
من و نیلا متعجب به همدیگه نگاه کردیم
عرفان نگاهش بین ما دوتا چرخید
لبخند عمیقی زد
بیاین جلو نقشمو بهتون بگم...
سرمون به سمتش خم کردیم که....
*
خندیدم_فکر کنم تو وجود مارو با یه فیلم ترسناک اشتباه گرفتی..!
عرفان چپ چپ نگاهم کرد_بیا بریم پایین کمتر حرف بزن...
حرصم گرفته بود...پسره بی تربیت
شیطونه میگفت باز یه لگد وسط پاش بزنم تا سه روز خمیده راه بره ها...
نیلا توی اتاق برگشت
من همراه عرفان به طبقه پایین رفتم
مردی روی مبل نشسته بود..
نگاه احسان که به سمت ما چرخید
مرد خود به خود بلند شده و به ما نگاه کرد
romangram.com | @romangram_com