#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_43
آخیش بخیر گذشتا...
با آسانسور به طبقه بالا رفتم و زنگ در زدم
که نیلو پرید جلوی در
رو بندم بالا زدم_وای داشت لو میرفتا ..
نیلو_ بیا بیا تو تا کسی ندیدتت
که یهوو با صدای مرتضی
خشکمون زد_کی، چیو ببینه؟؟
من پشتم به مرتضی بود و هنوز چهره منو ندیده بود
سریع رو بند پایین کشیدم
نیلو_شما عادت دارین تا زنگ خونه ما میخوره بیاین بیرون فضولی؟؟
مرتضی نگاهش به زمین دوخت_خیر ..داشتم میرفتم بیرون
نیلو باهمون اخم جوابشو داد_بفرمایید پس..
شما که انقد با خدا هستید و نامحرم و محرم بودن براتون مهمه و نگاهتون هرز نمیره..بهتره جلوی گوشتونم بگیرید هرز نره...
نگاهم رو چهره مرتضی که رفته رفته قرمز میشد خشک شد...
سرش با حرف نیلو بالا آورد و نگاه متحیرش روی صورت نیلو خشک شده بود
ولی سریع نگاهش به زمین دوخت_ببخشید دفعه بعد به گوشام میگم ...صداهای اطراف نشنون...
در واحد نرگس خانوم محکم بهم زد و از کنارمون گذشت...
رو به نیلو کردم_خیلی بد باهاش صحبت کردی...
بیخیال چشمکی زد_ولی دیدی چقد قشنگ پیچوندمش؟؟
خندیدم_تو شیطونم درس میدیا...
دستم کشید داخل خونه و در پشت سرم بست
نیلو_آره..نقطه ضعفش دستم اومده...جیک بزنه خونش میکنم تو شیشه...
چادر از سرم بیرون کشیدم
_ولی من از اخلاقش خوشم میاد..
اونم وقتی نگاهش میکنی مثل دخترا سرخ و سفید میشه ..
آدم دلش میخواد لپش بگیره بچلوونه..
جلوی تی وی نشسته بودم
و شبکه ها رو پایین و بالا میکردم
که نیلا تیکه کاغذی رو روی مبل پرت کرد
و خودش کنارم نشست
_قبض برق ساختمون اومده..ولی هیچی پول نداریم بدیم براش...
تمام پولا صرف تولد شد...
چپ چپ نگاهش کردم_خب؟؟
نیلا به مبل تکیه داد_بریم دزدی...
آهی کشیدم و دستم رو کوبیدم رو مبل
_نیلا من ازین کار خسته شدم
نیلا_منم... ولی چیکار کنیم؟
- یعنی اونقدر به درد نخوریم که فقط همین کار ازمون بر بیاد؟
این همه ریسک و ترس و اضطراب
خدایی بس نیست؟
یکم نگاهم کرد و آروم سر تکون داد:
- اینبار آخرین باره، می ریم دنبال یه کار آبرو مند
دیگه دور بر این پسرای هوس بازم نمیچرخیدم
آهی کشیدم
نیلا_بریم؟؟
به اجبارقبول کردم _باشه بریم...
سریع به سمت اتاق رفت_ لباسات میذارم روی تخت..
پشت سرش به راه افتادم
وارد اتاق شدم
نیلا توی کمد مشغول گشتن بود
romangram.com | @romangram_com