#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_4






با صدای ریموت ماشین

آهی کشیدم

حالا باید تا سه ساعت این زیر باشم تا این شکم گنده گورش گم کنه و نیلو بیاد در ماشین باز کنه





دیگه کم کم داشت نفسم میگرفت

که با لرزش چیزی زیر باسنم جیغ خفه ای کشیدم





با دیدن نور گوشی نفس آسودمو بیرون دادم

_خبرت بیارن نیلا کجا موندی؟؟





صدای جیغ نیلا گوشمو کر کرد_به من چه این خیکی دم در ایستاده نمیره گورش گم کنه





ببین کیفم رو صندلی عقب بردار توش ریموت زاپاس هست در ماشین باز کن بیا بالا...یواشکی...





غریدم_از دست تو اه...





یواشکی سرم بالا بردم تا موقعیت بسنجم

کسی تو پارکینگ نبود





پریدم رو صندلی عقب و کیف نیلا رو برداشتم

و سوییچ ازش بیرون کشیدم





در باز کردم از ماشین پیاده شدم

آروم به سمت آسانسور حرکت کردم





بهتر بود تا این خیکی پیداش نشده

سریع برم بالا





دکمه آسانسور زدم

که با صداش خشکم زد_نیلو مگه نرفتی بالا؟؟





سر جام سیخ ایستادم





و با لبخند مضحکی برگشتم سمتش_آ...چیزی تو ماشین فراموش کرده بودم..اومدم برش دارم...





نگاهی نا باور به ماشین و من انداخت..

_پس چرا من اومدنت رو متوجه نشدم؟؟





خندیدم_هه حتما حواستون جای دیگ بود...من باید برم فعلا ..





با باز شدن در آسانسور پریدم توش و سریع دکمه رو زدم





آقای غلامی همینجور نگاهم میکرد





دستی براش تکون دادم که در آسانسور بسته شد_بمیری من راحت شم از شرت..اه اه مردک بشکه..ی روز به عمرم باقی مونده باشه من تورو میکشم حالا ببین...





وارد واحد شدم که نیلا پرید جلوم_چی شد غلامی ندیدت؟؟





کنارش زدم_دید ولی خنگ متوجه نشد دونفریم





مانتوم از تنم بیرون اوردم پرت کردم یه گوشه

_ یه چیزی درست کن بخوریم میرم یه دوش بگیرم..





نیلا سری تکون داد بی حرف قبول کرد به سمت آشپزخونه رفت..

به سمت اتاق رفتم





لباسام بیرون اوردم روی تخت انداختم ..

وارد حموم شدم...





دوش آب گرم باز کردم

برخورد ذرات گرم آب حس خوبی بهم میداد





عاشق حموم و آب گرم بودم





برخلاف نیلا که همیشه با اب سرد دوش میگرفت

حوله رو دور بدنم پیچیدم و از حموم بیرون اومدم





به سمت آشپزخونه رفتم

بوی برنج دم کشیده توی فضای خونه پیچیده بود





نفس عمیقی کشیدم_آشپزیت عالیه خواهر کوچیکه...





romangram.com | @romangram_com