#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_33


نیلا حاضر و آماده روی تخت نشسته بود

مانتو زیپ دار پوشیده بود

تا مثل سری پیش مشکلی پیش نیاد





خندیدم_میبینم که از هر گونه عمله احتمالی جلوگیری کردی..

با چشمام به مانتوش اشاره کردم...





نیلا_آره شانس که ندارم یهو دیدی اینم یه وحشی از کار دراومد





خندم شدت گرفت

_پاشو تا صبحونه حاضر کنی ..منم اماده میشم...





سری تکون داد از اتاق بیرون زد





مشغول پوشیدم لباسام که رو تختم گذاشته بود شدم ....





اینجور مواقع فقط یه مداد تو چشممون میکشیدین و یه رژ معمولی میزدیم.





آرایش سنگین هماهنگ کردنش سخت بود..





از توی کشو چاقوی جیبی کوچکم رو که همیشه با خودم میبردم رو برداشتم و توی جیب پشتی شلوارم گذاشتم





از اتاق بیرون زدم

نیلا مشغول خوردن آبمیوه اش بود

تند تند چند لقمه نون و پنیر خوردم

و آبمیوه ام رو سر کشیدم





میز جمع کردم

نیلا_بریم ساعت 11 شد..





سری تکون دادم

_باشه من میرم

همه جا امن بود زنگ میزنم بیا...





باشه ای گفت

که از خونه بیرون زدم

کسی توی راه رو نبود...

با آسانسور به پارکینگ رفتم...





سوار ماشین شدم و از خونه بیرون زدم





به نیلا تک زدم..تا بیاد





می دونست وقتی ماشین تو پارکینگ نباشه باید بیاد سر کوچه





منتظر نیلا موندم که چند دقیقه بعد

نیلا نفس زنون توی ماشین نشست_بریم؟؟





ماشین روشن کردم

بدون حرف به راه افتادم.





نیلا آدرس رو از توی گوشیش خوند..





جای خوبی بود و اگر

شانس می اوردیم پول خوبی به جیب می زدیم.





جلوی ساختمون شیکی نگه داشتم

سوتی زدم

_ایول عجب جایی...





نیلا چشمکی زد_اره لامصب از تمام خونه های که تا الان اومدیم باحال تره..

من میرم داخل ...





اب دهنم رو قورت دادم:

_باشه ..منم بعد تو میام فقط سعی کن در حیاط نبندی...باور کن از دیوار پریدن با این لباسا و شلوار تنگ خیلی سخته...





خندید_چشم عشقم..





از ماشین پیاده شد





با نگاهم تعقیبش کردم و ماشین رو جای در دسترسی پارک کردم.

زنگ در خونه رو زد

بعد از مکث کوتاهی در باز شد

داخل رفت





بعد از ورود نیلا

romangram.com | @romangram_com