#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_29
لبخندی زد_قربون ادم فهمیده...
خندیدم_برو دیگه سیندرلا دیرت نشه...
تک بوقی زد و ماشین روشن کرد
با صدای گوشی
با خیال راحت به سمت ساختمون رفتم
هیچکس توی راه رو نبود
ماسک از روی صورتم کنار زدم
و چند نفس عمیق کشیدم
_آخیش نفسم گرفت زیر این ماسک
کلیدام جا گذاشته بودم
زنگ در زدم تا نیلا در باز کنه
که با باز شدن در خونه نرگس خانوم دستم روی زنگ خشک شد
نگاهم روی مرتضی چرخید
مشکوک نگاهم کرد_شما همیشه میخواین برین خونه خودتون زنگ میزنید؟؟؟
آب دهنم قورت دادم
فقط خدا خدا میکردم نیلا در باز نکنه ...
صدام بلند تراز حد معمول بالا بردم تا نیلا با شنیدن حرفام در باز نکنه...
و خندیدم_آ ..شما هم همیشه کشیک میکشید ..که کی چیکار میکنه؟؟
مرتضی که انتظار نداشت بپیچونمش
با حرفم جا خورد
اخمی کرد_خیر..من داشتم میرفتم بیرون آشغالا رو بذارم دم در که خروج من با ورود شما هماهنگ شد
و دستش که کیسه زباله بود نشون داد
آهانی گفتم و عقب رفتم_بفرمایید ..پس به کارتون برسید..توی کار دیگران دخالت نکنید...
سرش پایین انداخت
با عصبانیت از کنارم رد شد
شونه بالا انداختم
والا حقش بود..پسره خجالتی فضول...
در خونه باز شد نیلا خندون سرش بیرون آورد
تیز پریدم توخونه و در پشت سرم بسته
نیلا_افرین ..استاد پیچوندنیا...اصلا یجوری پیچوندی ..پیچ اینجوری نمیپیچونه...
خندیدم_ولی شانس آوردیم در باز کرده بودی
کلا همه چی لو میرفت...
اتفاقا قصد داشتم در باز کنم ولی با صدای که تو ،توی سرت انداخته بودی...
فهمیدم خبریه..منتظر موندم اوضاع رو به راه بشه..
چشمکی زدم آفرین خواهری زرنگ من...
توی اتاق مشغول عوض کردن لباسام بودم
که نیلو از داخل آشپزخونه داد زد
_گشنته؟؟
لب گزیدم و سریع پریدم از اتاق بیرون_هیس نیلا چه خبره...
خیر سرمون یه نفر تنها زندگی ...
هنوز حرفم کامل نشده بود
که صدای در بلند شد
محکم به پیشونیم زدم_گندش دراومد
نمیدونی آشپزخونه نزدیک به در سریع صدات میره بیرون...
بدو یه جا قایم شو
نیلا سریع پرید تو آشپزخونه
همینجور که به سمت در میرفتم
آروم گفتم_باز نری زیر میز ...
در خونه باز کردم
که با دیدن آقای غلامی خشکم زد
romangram.com | @romangram_com