#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_25


- چه کردی دختررر مرسیی..





به سمت شیدا برگشتم که با دیدن قیافه ترسناکی که برای خودش درست کرده بود شوکه شدم





لباسش یه پیراهن بلند و حریر مشکی بود که کل دامنش برش خورده بود و پاره به نظر می رسید





موهاش رو بافته بود اما تارهایی رو از بین موهاش بیرون کشیده بود ، موهاش بهم ریخته و ژولیده بودند

گوشواره هایی شبیه به اسکلت دست آویزون کرده بود





دور چشم چپش رو کبود کرده بود و گوشه لبش یه زخم بد شکل درست کرده بود

ترسناک بود ولی قشنگ و خاص شده بود





- بابا دست مریزاد عجب گریمی...ازین کارا هم بلد بودی رو نمی کردی؟





قری اومد و خندید:

- به شیدا خانوم نشناختی هنو ...

نگاهی به ساعت انداخت و یهو جیغ کشید:

- وای بریم دیر شد

اول نیلا و شیدا از خونه بیرون زدن





یکم صبر کردم تا نیلا اوضاع بیرون رو چک کنه وقتی به گوشیم تک زد سریع در رو قفل کردم و بیرون دویدم





با خیال راحت توی ماشین نشستم.





شیدا دست دراز کرد و آهنگی گذاشت و راه افتادیم





نیلا کمربندش رو بست:

- کجا هست اینجایی که می ریم؟





شیدا صدای ضبط زیاد کرد- باغه بیرون شهره بابای یکی از بچه ها...خواستن ترسناک تر بشه توی باغ برگزارش کردن





هر دو هومی کشیدم...

حدود چهل و پنج دقیقه بعد به دم در باغ رسیدیم

شیدا تک بوقی زد

کسی در رو باز کرد و شیدا ماشین رو داخل برد و





جایی که یه عالمه ماشین دیگه هم پارک شده بود پارک کرد:

- بریزید پایین که رسیدیم...





از ماشین پیاده شدیم





شیدا بال های نیلا رو براش وصل کرد و بعد هر سه ماسک هامون رو گذاشتیم و منم کلاه بزرگ رو روی سرم گذاشتم.





موهام باز بود و از زیر کلا بیرون زده بود

شنلم رو کشیدم جلوم و

رو به نیلا گفتم:

- خوب شدم؟





چشمکی زد:

- عالی بودی، عالی تر شدی خواهری





آروم گونه اش رو بوسیدم...

شیدا- خب دیگه، دل و قلوه دادن بسه بیاین بریم

به حسودی کردن شیدا خندیدیم.





دنبالش به سمتی که صدای آهنگ از اونجا می اومد رفتیم.





هر چی جلوتر می رفتیم تاریک تر می شد خوفناک تر...

و لابه لاب درخت ها می تونستم چشم های قرمز رو ببینم...





واقعا خوب تزیین کرده بودن





تار عنکبوت ها و عنکبوت هایی که از شاخه ها آویزون بودن





اسکلت هایی که به درخت ها وصل بودن و دست هایی که از زمین بیرون زده بودن

و فواره های خون...





لوکیشن فیلم ترسناکی شده بود برای خودش

کم کم به جمعیت رسیدیم

نور کمرنگ قرمز و سفیدی فضا رو روشن کرده بود

همه لباس های ترسناک پوشیده بودند





یه سریا که واقعا لباس های مسخره ای داشتن





یکی دو نفر شبیه اسکلت کرده بودن خودشون رو

نگاهم به دختری افتاد که خودش رو شبیه عروس مرده ها دراورده بود

romangram.com | @romangram_com