#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_23




روی مبل لم دادم

تا چرتی بزنم که گوشی نیلا روی میز شروع به لرزیدن کرد

نگاهی به صفحه اش انداختم

با دیدن اسم شیدا لبخندی روی لبم نشست...

تنها دختری که تونسته بود مچ من و نیلا رو بگیره و بفهمه با دونفریم





خیلی زیرک بود

و با دیدن ماه گرفتگی که نیلا روی کمرش داشت بهمون شک کرد

و با نقشه حساب شده مچمون گرفت

ولی هنوز نمیدونست چرا ما دونفره بودنمون رو پنهون کردیم

این برای همیشه

یک راز میموند





تماس وصل کردم_سلام بچه زرنگ...

جیغ کشید_سلام نیلا خووبی..یه خبر از ما نگیریا..

خندیدم_نیلو هستم..خوبی..





نفسش بیرون داد_من تا شمارو لخت نکنم تفاوتتون رو نمیفهمم





بلند خندیدم_یعنی قراره همیشه لخت کنیم تا تشخیص بدی؟؟





اوهومی گفت_اره جور دیگه نمیشه فهمید ...

خب بگو کجایید ...پایه هستین امشب بریم یه مهمونی تووپ..؟؟





_چه مهمونی ؟؟من بیام یا نیلا؟؟

شیدا_این دفعه هردوتون میتونید بیاین

جشن هالوین گرفتن بچه ها...





لب زدم_غرب زده های بدبخت....

که خندید_دلشون خوشه چیکارشون داری..

_خب میگفتی؟؟

شیدا_براتون لباس مخصوص گرفتم با پوشیدنش صورتاتون معلوم نمیشه...

ماسک میزنید...





_بیخیال شیدا من ازین مسخره بازیا خوشم نمیاد..

شیدا_توحرف حساب حالیت نیست..گوشی بده به نیلا..

_نیلا نیست..

شیدا_پس تا وقتی بیاد منم میام...

_کجا؟؟؟





شیدا_خونتون..خدافظ

و تماس قط کرد

گوشی روی میز گذاشتم

که صدای در بلند شد...





از چشمی در نگاه کردم

با دیدن نیلا

سریع در باز کردم





که با خیال راحت وارد خونه شد_اووف چقد ماکارانیه چسبید..بخصوص ته دیگش





روی مبل لم داد

یهو انگار چیزی یادش اومده بلند خندید_قیافه مرتضی وقتی بشقاب دوم رو خوردم دیدنی بود...

صداش کلفت کرد و سرش پایین انداخت ادای مرتضی رو درآورد _ مرتضی به من میگه ،چقد میخوری؟؟ دوتا هم قبل رفتن به دستشویی خوردی نکنه ..رفتی هرچی خوردی خالی کردی از اول داری میخوری...؟؟





خندیدم_خب تووچی گفتی؟؟





بلند خندید_منم جوری که نرگس جون نشنوه گفتم آره خالی کردم تو بخوری...عشقم





اون طفلیم که خجالتی دیگه تا آخر صداش درنمیومد...





اخم کردم_بی تربیت.. زشته اینجور حرف زدنا

نیلا پاهاشو روی میز گذاشت_چیکار کنم..اصلا پسر خجالتی میبینم کرمم میره حالشو بگیرم یجوری..





سری از روی تاسف تکون دادم _راستی ....





صدای زنگ در بلند شد_خودش اومد..

نیلا_کی..؟





در خونه باز کردم و شیدا پرید توخونه دوتاپلاستیک بزرگی که دستش بود روی زمین انداخت





خودش روی مبل پرت کرد_وای خسته شدم...

شیدا_بمیرید دوقلوها..من چقد به فکر شما دوتا هستم..





خندیدم_سلامت کو؟؟





شیدا با تعجب اطرافش نگاه کرد_آ همین اطراف بودا..فکر کنم دم در جا گذاشتمش ...





romangram.com | @romangram_com