#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_113




صدام صاف کردم_خب من دیگه رفع زحمت میکنم...

رو به آرین کردم_بازم بخاطر شکستن گلدون معذرت میخوام..





اگه بتونم کاری پیدا کنم برمیگردم و

خسارتش بهتون پرداخت میکنم...





عقب گرد کردم

که با صدای مهبد...





که با صدای مهبد خشکم زد_آرین تورو بخشید...





چشمام از تعجب گرد شد

به سمتشون چرخیدم

که نگاهم به چهره غضبناک آرین افتاد

این کجاش شبیه ادم های بخشندس!!





مهبد با چشم آبرو بهش اشاره کرد چیزی بگه

آرین نفسش کلافه بیرون داد_طبق قرارمون تا اخر این هفته میتونی بمونی...

ولی پول گلدون رو از حقوق نداشتت کم میکنم...





خوشحال سرم تکون دادم_باشه...





آرین_حالا هم برو غذا رو بکش...گرسنمه





عقب گرد کردم تا به بهونه گذاشتن کوله پشتی

به نیلا بگم از اتاق خارج نشه





با دو وارد اتاق شدم

آروم نیلا رو صدا زدم_نیلا...کجایی

نیلا...





ولی خبری ازش نبود

شاید زودتر رفته بیرون

باید باخبرش کنم





دستم به دستگیره در نرسیده

روی هوا خشک شد





آرین_کجا میری؟؟؟





صدای نیلا بود_مگه اخراج نشدم ..





وای نیلا داشت گند میزد





لای در باز کردم

تا صداشونو بهتر بشنوم





آرین_علاوه بر سر به هوا بودن و بچه بودنت ،فراموش کاری هم داری که...





سرم از لای در بیرون آوردم

فقط نیلا توی دیدم بود

ولی اون حواسش به من نبود





چهره نیلا متعجب شد...

معلوم نیس وقتی من داشتم صحبت میکردم باهاشون حواسش کجا بود..





که الان گیر افتاده...





آرین_برو غذارو بکش





نیلا_یعنی اخراج نشدم..





مهبد با دست محکم به پیشونیش کوبید_نیلو چرا انقدر گیجی ،الان گفت میتونی تا آخر هفته بمونی...





حواست کجاست دختر؟!





نیلا لبخند بزرگی زد_همینجاست...پس اخراج نشدم؟؟





به سمت آشپزخونه رفت _الان میز میچینم...





در اتاق بستم

_هوووف خدا بخیر کنه...سوتی نده دیگه





*

romangram.com | @romangram_com