#دروغ_دو_نفره_(_نسخه_ی_کامل_)_پارت_106




چشمام از تعجب گرد شد و دهنم باز مونده بود...





زیر لب غرید_حیف قول دادم یه هفته اینجا بمونی وگرنه همین الان...





مهبد بین حرفش پرید_آرین بریم دیر میشه...





زیر لب زمزمه کرد _بریم ولی به حساب توام رسیدگی میکنم مهبد خان





مهبد بیخیال لبخندی زد و به سمت در به راه افتاد





آرین_دلم میخواد وقتی اومدم کل خونه از تمیزی برق بزنه ..فهمیدی؟؟





_اما من دیروز...

آرین_نشنیدم چی گفتی؟؟





سرم پایین انداختم_چشم..





به سمت در رفت_خوبه...





دوتایی از خونه خارج شدند





_ایش پسره یخچال





به سمت اتاق خواب به راه افتادم

_نیلو...کجایی





صدای ازش نیومد

یعنی کجا قایم شده...





کیسه لباس ها رو گوشه اتاق رها کردم

که با بهم خوردن در ترسیده به عقب برگشتم





با دیدن نیلو نفسم رو آسوده بیرون دادم_کجا بودی؟؟





اخمی کرد_نتونستم بیام توخونه بیرون قایم شدم...





_ولی تو که از من زودتر اومدی





سری تکون داد_اره ولی وقتی دیدم این دوتا توی خونه هستن ..نمیتونستم بهت خبر بدم که نیای ..واسه همین خودم قایم شدم ..که هردومون نبینن





چشمکی زدم_تو شیطونم درس میدیا...

خندید_دست پروده ایم...





خودش روی تخت پرت کرد _اخیش خسته شدما





_بدو لباسات عوض کن بریم که کلی کار داریم...

متعجب گفت_چه کاری؟؟





لبم کج کردم_باید خونه رو تمیز کنیم..





نیلو_ولی ما که دیروز تمیز کردیم....بیخیال امروز میخوام برم فضولی توی خونه..





چشمام گرد شد_چی؟؟





خندید_میدونی من عاشق شغل پلیسیم..پلیسا هم همیشه چیزای جالبی برای ماجرا جویی دارن..





_نیلو میدونی اگه ارین بفهمه پوستمون میکنه؟!





از روی تخت بلند شد مشغول باز کردن دکمه های مانتوش شد_از کجا میخواد بفهمه ...





منم هوس شیطونی کرده بودم





نیلو مانتوش روی تخت انداخت

از داخل پلاستیک توی دستش یه تاپ سفید با یه قلب بزرگ که یه جوجه طلایی مخمل روش کشیده بود بیرون کشید و توی حرکت پوشیدش





_این از کجا اوردی؟؟؟





خندید_یواشکی خریدمش..





لبم آویزون شد _پس من چی؟؟

romangram.com | @romangram_com