#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_99

-نه ممنون.

یه ذره نگام کرد و گفت:

-بریم تو؟

با تردید نگاهی به در ورودی کردم و گفتم:

-بریم.

کت و از روی شونم برداشتم و دادم دستش و پرسیدم:

-شما اول میرین؟

-نه تو برو...من از در آشپزخونه میام تو.

با سر باشه ایی گفتم و رفتم... تو حسابی شلوغ بود...داشتم دنبال مهری می گشتم که نگاهم افتاد به پری که با دیدن من لبخندی زد و اومد طرفم و گفت:

-مرسی که نرفتی. الان حالت بهتره.

-آره

-بیا بریم پیش خودم.

دستشو پشت کمرم گذاشت و با هم راه افتادیم....پری داشت حرف میزد ولی من هیچی از حرفاشو نفهمیدم و تمام حواسم پی پیدا کردن اون دوتا بود... بالاخره دیدمشون ...با ضربه ی آرومی که پری به کمرم زد، بهش نگاه کردم.

-معلومه حواست کجاست؟

-خوب معلومه، به حرفای تو...

-آره جون خودت، اگه راست میگی بگو چی داشتم می گفتم؟

خندیدم و گفتم: پری گیر نده


romangram.com | @romangraam