#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_100

-حالا حواست کجا بود؟ یعنی کی پرتش کرده بود؟

-مردشور تو ببرن که انقدر منحرفی.

به دور و برم نگاه کردم.مهرزاد هنوز نیومده بود...تصمیم گرفتم که خودم برو سراغ مهری و کاوه...وایستادم و به پری گفتم:

-تو برو من الان میام.

-کجا؟

-یکی از آشناهامون و دیدم میرم بهش سلام کنم.

پری باشه ایی گفت و رفت. نفس عمیقی کشیدم و رفتم سمتشون...کاوه متوجه من شد و خشکش زد ولی مهری همچنان در حال بگو و بخند بود و اصلا حواسش به اطرافش نبود. با سلامی که گفتم مهری هم با تعجب بهم نگاه کرد.پرسیدم:

-حالت چطوره؟

-تو اینجا چی کار می کنی؟

-همون کاری که تو می کنی...اومدم نامزدیه دوستم.

-آها

رو به کاوه پرسیدم:

شما خوبی پسر عمه؟

کاوه جوابی نداد و همچنان بهم خیره شه بود...مهری با غیض روشو برگردوند و گفت:

-حالا واسه ی چی اومدی پیش ما؟

-به رسم ادب اومدم به فامیلام سلام کنم.

مهری لبخندی بدجنسی زد و به جایی اشاره کرد و گفت: میبینم که تنها نیستی.


romangram.com | @romangraam