#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_101
می تونستن حدس بزنم منظورش به کیه ولی برای اطمینان به جایی که اشاره کرد نگاه کردم ...مهرزاد و دیدم. گفتم:
-اتفاقا تا یادم نرفته بذار یه چیزی رو بهت بگم...اینجا کسی از رابطه ی من و ...آرتام خبر نداره و نمی خوامم که کسی بدونه...متوجه منظورم که میشی؟
-مهری: چرا کسی نباید بدونه؟ اگه نظر منو می خوای این مهمونی فرصت خوبیه تا به همه بگین.
-اونش دیگه به خودمون ربط داره...
-مهری: من نمی تونم دروغ بگم...
ای کاش رفته بودم....نگاه مضطربم و به کاوه دوختم و گفتم:
-لطفا قول بده که حرفی نمی زنین.
کاوه که تا اون لحظه که ساکت بود و فقط نگاهم می کرد، گفت:
-مطمئن باش ما حرفی نمی زنیم.
مهری که از نگاه خیره ی کاوه روی من عصبی شده بود گفت:
-اما من میگم.
کاوه عصبی شد و نگاه وحشتناکی به مهری انداخت و محکم گفت:
-همون که گفتم...ما چیزی نمی گیم...به ما ربطی نداره.فهمیدی.
مهری با دلخوری سری به نشونه ی آره تکون داد.از اینکه حال مهری گرفته شد خوشحال شدم. دوباره به کاوه نگاه کردم و گفتم:
-پس قول دادیا...
کاوه سری تکون داد و دوباره بهم خیره شد....احساس کردم تو نگاهش پر دلخوریه....نباید اونجا می موندم...تشکری کردم و سریع ازشون جدا شدم...دوباره رفتم پیش بچه ها.شیما پرسید:
-تو یهو کجا غیبت زد؟
romangram.com | @romangraam