#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_95
-هیراد و خانم سرمدی خیلی بهم میان.
با نگاهی به پری که در حال رقص بود گفتم:
-خیلی براش خوشحالم.
-حالا که تنهاییم می تونم یه سوالی ازتون بپرسم؟نمی دونم چرا ولی احساس می کنم با شما راحت ترم.
با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم:
-بفرمایید.
-چرا من پیش هر خانمی میرم همه با تعجب به من نگاه می کنن؟مثل خودتون.
با این حرفش به دور و برم نگاه کردم، راست می گفت...چند جفت چشم با تعجب روی ما زوم کرده بود.خندیدم و گفتم:
-خب.... می دونین...
-راحت باشین.
-اگر بخوام رک بگم... بخاطر اخلاقتونه که به همه رو نمی دین.در واقع شما دقیقا نقطه ی مقابل دکتر مهرزادین و بخاطر جذبه ی زیادتون کمتر کسی جرأت می کنه بیاد سمتتون...
خندش باعث شد اون چندتا خط گوشه ی لبش که من خیلی ازش خوشم میومد پیداشون بشه، گفت:
-یعنی انقدر بد اخلاقم؟ پس واسه ی اینه که سراغ هر کسی میرم تعجب می کنه.
نگاهی به مهرزاد کرد و گفت:
-مثل اینکه باید بیشتر با آرتام بگردم.
-ولی به نظرم اخلاقتون خوبه
-راستش من اگر انقدر تو خودمم و جدی ام واسه ی اینه که تمام فکر و تمرکزم روی درس و کارم بوده....اصلا نخواستم که ذهنمو در گیر مسائل عاطفی بکنم. البته وقتیم برای این کارا نداشتم....
romangram.com | @romangraam