#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_83
راست می گفت خونه ی ما کوچیک بود.گفتم:
-آخه فکر نکنم انقدر سریع بتونین جا پیدا کنین.
-همه ش تقصیر منه. هیراد گفت تالار بگیریم ولی من مخالفت کردم...نمی دونم چی کار کنم...اگر نتونیم جایی رو پیدا کنیم چی؟
-نگران نباش عزیزم، من همین الان میرم مرخصی میگیرم. شاید من تونستم جایی رو پیدا کنم.
-دستت درد نکنه...آناهید من فعلا قطع می کنم.هیراد اشاره می کنه برم پیشش.
-باشه برو، فعلا.
گوشی رو که قطع کردم شیما گفت:
-خونه ی ما زیاد بزرگ نیست ولی می خوای زنگ بزنم به چند تا از دوستام که خونه هاشون مناسبه؟
-نه، بذار اول ببینیم می تونیم تالار پیدا کنیم اگر نشد روی این موضوع فکر می کنیم.
-خدا کنه یه جای خوب پیدا کنن.
-پیدا می کنن.من برم.
-تو کجا؟
-منم میرم تا کمکشون کنم، یه ساعت دیگه همه ی تالارا بسته میشه.
-باشه برو نگران نباش من کاراتونو انجام میدم.
خواستم برم که پری رو دیدم که داشت با خنده سمتمون میومد.من و شیما با تعجب به هم نگاهی کردیم...وقتی به ما رسید گفت:
-حل شد.
شیما با تعجب پرسید:
romangram.com | @romangraam