#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_84

-به این زودی؟

پری سری به نشونه ی آره تکون داد. گفتم:

-خدا رو شکر...حالا کجا هست؟

-خونه ی دکتر مهرزاد.

با تعجب پرسیدم:

-دکنر مهرزاد؟

-پری: آره، چرا تعجب کردین؟ مگه نمی دونستین که هیراد با دکنر صمیمین؟ الان که داشتیم میرفتیم مهرزاد به هیراد زنگ زد که بره پیشش باهاش کار داره. هیردام بهش گفت که نمی تونه بمونه و داستان و براش تعریف کرد.مهرزادم گفت مهمونی رو خونه ی اون بگیریم.

شیما گفت:

-عاشقشم.

-پری:فقط باید بریم اونجا رو ببینیم تا آمادش کنیم.

شیما گفت:

-اگر کمک می خوای من میام.

-پری: اتفاقا به کمکتون احتیاج دارم. باید تا فردا اونجا رو آماده کنیم.

-خوب تو و شیما برین اونجا اگر بازم کمک خواستین من دیرتر میام. باید چند نفر و پیدا کنم که به جای ما اینجا وایستن.

-پری :خیلی خب....ما زودتر میریم. تو هم دیر نکنیا. من به نظرت احتیاج دارم.

شیما گفت:

-پس من برم لباسامو عوض کنم.


romangram.com | @romangraam