#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_82

-آخه تا من بخوام چیزی بگم هیراد طرفداری میکنه.

پری ختدیدو گفت:پس خدا این هیرادو از آسمون واسم فرستاده

ساعت نزدیک ۵ بود که رسیدم بیمارستان. وقتی رفتم تو بخش شیما رو دیدم که تو استیشن نشسته بود.

-سلام

-سلام، خوبی؟

-مرسی، چرا تنهایی؟ پری نیومده؟

-اومد ولی پیش پای تو رفت...

-چرا؟ مگه امشب شیفت نداره؟

-داره ولی یه مشکل اضطراری پیش اومد مجبور شد بره... مثل اینکه لوله های خونه ی دکتر گوهری ترکیده و تا فردا شبم حاضر نمیشه. اونام رفتن تا یه جایی رو برای فردا پیدا کنن. بیچاره پری خیلی ناراحت بود آخه همه ی مهمونا رو دعوت کردن و نمی تونن کاری بکنن.

گوشی مو از جیبم درآوردم و شماره ی پری رو گرفتم.

-سلام، کجایی؟

از صداش معلوم بود که ناراحته.گفت:

-سلام. دم در منتظر هیرادم تا بیاد بریم یه جایی رو واسه ی مهمونیه فردا پیدا کنیم.آخه...

-می دونم، شیما برام تعریف کرد که چی شده. واسه ی همینم زنگ زدم. بیا مهمونی رو خونه ی ما بگیریم.

-مرسی از پیشنهادت ولی فکر کنم خونتون برای اون تعداد مهمون کوچیک باشه.

-مگه چند نفرن؟

-نزدیک صد نفر میشن.


romangram.com | @romangraam