#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_81
-نمیخوام اینو. مگه عزا گرفتم که سیاه بپوشم؟؟؟
-پری با تو خرید کردن اعصاب میخواد. تکلیفت با خودت روشن نیست.
-خیلی دلتم بخواد.
پری لباسو پس داد و اومدیم بیرون. برای نهار رفتیم توی رستوران . بعد از اینکه غدا رو سفارش دادیم به پری گفتم:
-جشن چه روزیه؟؟؟
-جمعه ی هفته ی دیگه.
-چرا اینقدر زود.
-هیراد خیلی عجله داره. منم نمیدونم چرا ولی میگه زود بگیریم بهتره. البته این جشن اولیه مال دکتراست. جشن بعدی هفته ی بعدشه.
-خب. تو که هیچکاری نکردی.
-حالا یه هفته وقت داریم
-کیا دعوتن؟
-هنوز مشخص نکردیم، ولی بیشتر بچه های بیمارستانن. اون چیزی که منو اذیت میکنه اینه که دوستای دیگه شم هستن. کسایی که من نمیشناسم
-خب آدم عاقل اینارو دعوت میکنن که همدیگرو بشناسین دیگه.
پری با دلخوری گفت:
-تو چرا اینقدر به من تیکه میندازی آخه؟ غذاتو بخور
-آخه وقتی ازدواج کنی دیگه نمیتونم باهات اینجوری شوخی کنم.
-چرا؟
romangram.com | @romangraam