#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_73
با گفتن این حرف خنده ام بیشتر شد. مامان که گنگ نگاهم میکرد گفت: میشه به جای خندیدن جوابمو بدی؟؟؟؟ کاوه چیزی نگفته . مهری گفته.
با گفتن این حرف خنده رو دهنم ماسید. نمیدونم چرا ولی دلم میخولست کاوه این حرفارو زده باشه. وقتی دیدم مامان داره خیره خیره نگام میکنه تمام ماجرای اون روز رو تعریف کردم. مامانم که انگار خیالش راحت شده بود گفت:
-از دست تو. این کارا چیه؟؟؟ عمه ات خیلی خوشحال شده بود، مثل اینکه خیالش راحت شده بود از ایتکه تو دیگه کاری به کار پسرش نداره.
نمیخواستم دیگه این بحثو ادامه بدم، برای همین گفتم: من برم آماده شم. دیرم میشه.
مامانو بوس کردم و رفتم توی اتاق . توی اتاق همونطور که اشکامو پاک میکردم زیر لب گفتم: لعنتی. تلافی میکنم.
امروز صبح یه عمل تو بیمارستان داشتیم و منم باید به عنوان دستیار میرفتم. وقتی لباسم و عوض کردم همراه بیتا و چندتا دیگه از بچه ها که انتخاب شده بودن رفتیم سمت اتاق عمل. بیتا بین راه پرسید:
-تو می دونی قراره دستیار کدوم دکتر بشیم ؟؟
-آره، دکتر وزیری.
-حیف شد... با اینکه خیلی از دکتر وزیری خوشم میاد ولی ای کاش دکتر مهرزاد میومد.
دو سه روزی میشه که ندیدمش....حق داره که دیگه نخواد منو ببینه.... من نباید از مهربونیش سو استفاده می کردم .گفتم:
-دکتر مهرزاد آدم خوبیه ولی من برعکس تو وزیری رو ترجیح می دم... خیلی مهربون و دوست داشتنیه...
-اون که بله...کسی رو تو این بیمارستان پیدا نمی کنی که از دکتر وزیری خوشش نیاد ولی فقط تو این عمل ها میشه دور از چشم طناز دو کلمه با دکتر مهرزاد خوش و بش کرد. تو که صبحا نیستی ببینی چطوری مهرزاد و دوره می کنه نمیذاره کسی بره دور و برش...
-وقتی خود دکتر مهرزاد با این قضیه مشکلی نداره و اعتراضی نمی کنه یعنی خیلیم از طناز بدش نمیاد.
-اگر دکتر فقط با طناز خوب رفتار می کرد یه چیزی ولی اون با همه صمیمی برخورد میکنه.
شونه ایی بالا انداختم و گفتم:
-چی بگم؟؟
با هم رفتیم تا دستامون و بشوریم....صدای خنده ی چند نفر و شنیدم. صدای دکتر وزیری و تشخیص دادم که گفت:
romangram.com | @romangraam