#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_7
معلوم بود که حرفمو باور نکرده اما دیگه سوالی ازم نپرسید. ادامه داد:خب... از خودت بگو . تو این چند سال چیکارا کردی؟
-بعد رفتن شما ما هم 2 سال بعد از اونجا بلند شدیم .اتفاق خاصی تو این چند ساله برامون نیوفتاد که قابل تعریف باشه.
-از بچه های کوچمون خبر داری؟
-نه . خبر ندارم. فقط تا چند سال پیش با الناز در ارتباط بودم که اونم از ایران رفت.
-جدی؟؟؟؟؟؟ رفت؟؟؟؟؟ یادمه اونم مثل من عاشق پزشکی بود.
-بورسیه ی یه دانشگاه معتبر و گرفته بود. گفت همونجا تو یه بیمارستان کار میکنه.
-خوش به حالش ،خدا کنه بیمارستانای اونجا مثل اینجا نباشه.انقدر گیر ندن.
-چطور؟ به نظر من بیمارستانی که توش کار می کنیم خیلی خوبه.
با ذوق اومد نشست روی تخت و دستاشو به هم مالید و گفت :آخ جون بیا غیبت کنیم.راستش و بخوای بیمارستان خوبیه ولی انقدر کار میریزن سرت تا نتونی دو کلمه حرف بزنی .منم که میدونی اگر حرف نزنم روزم شب نمی شه. تازه بعضی وقتام که وقت آزاد دارم نمی تونم حرف بزنم یا شیطنت کنم.
-چرا نمی تونی؟
-مگه با وجود اون دوتا جادوگر میشه کاری کرد؟
با تعجب پرسیدم :دو تا جادوگر؟
-دیروز که شیفت بودی ,اون دختره رو دیدی داشت سر اون پرستار بدبخت داد میزد؟
-خب؟
-اسمش طنازه البته من هنوز نفهمیدم دکتر سرفراز و زنش چه فکری پیش خودشون کردن که اسم اون میمون و گذاشتن طناز ,آخه حیف نیست اسم به این قشنگی؟؟بگذریم...اون با یکی دیگه از دخترا به اسم مهدیه که اونم دختر دکتر جوهری با پارتیه پدراشون استخدام شدن.دکتر سرفراز و جوهری خیلی آدمای خوبین اما نمیدونم چرا اینا فکر میکنن از دماغ فیل افتادن . پیش خودشون فکر میکنن چون باباهاشون توی بیمارستان سهام دارن ,حالا اونا صاحب همه چی هستن .تا می بینن بچه ها یه ذره بگو بخند دارن می پرن بهشون و کسی هم از ترس بی کار شدن باهاشون در نمی افته.
-خب کارای شما به اونا چه ربطی داره؟ مدیر بخش یا بیمارستان که نیست که ازشون میترسین!!!
-منم قبلنا عین تو میگفتم. یه بار یکی از پرستارا جلوشون وایستاد و جوابشونو داد . هفته ی بعد اخراجش کردن. نگو زیر آب بیچاره رو زده بودن ... اونم الکی.
romangram.com | @romangraam