#دروغ_شیرین
#دروغ_شیرین_پارت_5

با این حرفش دلم گرفت ولی حقو بهشون می دادم تو این دو ماه همه ش توی اتاقم بودم و جز چند کلمه باهاشون صحبت نکردم. می دونم که این چند وقته به خاطر من کلی غصه خوردن و منم خیلی اذیتشون کردم.مامان گفت :وا... بچم همیشه حواسش به ما هست...خب مادر جون امروز چطور بود؟از محیط کارت راضی هستی؟

خندیدم و گفتم:بیمارستان خوبیه ,ولی از همه ی اینا بگذریم.حدس بزنین کی رو امروز دیدم؟

هر دوشون اول یه ذره فکر کردن اما بعد از چند لحظه با نگرانی نگاهم کردن .میتونستم حدس بزنم که به کی دارن فکر می کنن .نا خودآگاه اخمام تو هم رفت و گفتم :اونی که شما فکر می کنین نیست.

مامانم با ناراحتی نگاهم کرد و بابام سریع گفت:خودت بگو دیگه وروجک ,من یکی که با این حافظه ی ضعیفم نمی تونم حدس بزنم عزیزم.

حسابی تو ذوقم خورده بود ولی با این حال لبخندی از روی اجبار زدم و گفتم:پری رو یادتونه؟دختر آقای سرمدی...همسایه ی قدیمی مون؟

مامان سریع گفت:دختر پروانه؟

با لبخندی سرمو تکون دادم که مامان دوباره گفت:اون اونجا چی کار می کرد؟

-مثل اینکه یادتون رفته ها اون از بچگی عشق دکتر شدن داشت.الان به عنوان پرستار اونجا کار می کنه.

مامان گفت:خانوادش خوبن؟چی کار می کنن؟کی اومدن؟

-یکی یکی مادر من.اولا که پروانه خانم خوبه ولی متاسفانه آقای سرمدی فوت کرده دوما دارن زندگیشون و می کنن و سوما هم 3 سالی میشه که برگشتن.اونطور که پری میگفت رفتن توی همون محل خونه گرفتن.

مامان گفت:میبینی کیومرث دنیا چقدر کوچیکه؟باورم نمی شه بعد ده سال باز پیداشون کردیم.خدا آقای سرمدی رو بیامرزه مرد نازنینی بود.

تا موقعی که برم بخوابم مامانم هی ازم در مورد پری سوال میپرسید.آخر گفتم:مامان می خوای دعوتشون کنم خونمون؟

-چرا به ذهن خودم نرسید ؟آره فکر خوبیه.آخر هفته شیفت ندارین؟

-من که ندارم فردا از پری هم میپرسم .بهتون خبر میدم.

با گفتن شب بخیر رفتم توی اتاقم.امشب نسبت به شبای دیگه احساس بهتری دارم.هم به خاطر دیدن پری و هم به خاطر اینکه بعد از چند وقت کنار پدر و مادرم نشستم و باهاشون حرف زدم.

با شنیدن صدای زنگ رفتم در و باز کرد .پری و مادرش لبخند به لب وایستاده بودن و منو نگاه میکردن لبخند زدم و گفتم:سلام...خیلی خوش اومدین بفرمایین داخل.

با پروانه خانم رو بوسی کردم. خیلی شکسته شده بود .خوب یادمه که چقدرآقای سرمدی رو دوست داشت.اومدم با پری روبوسی کنم که زیر گوشم گفت: باورم نمیشه. از اون موقع تا الان تو شـُکم.


romangram.com | @romangraam